دلم برای تو میسوزد،
که این شبها گوشهای مینشینی
و فکر میکنی
اگر اتاقها گوشه نداشته باشند
با تنهاییات چه
کنی؟
برای
خودم،
که این شبها تا به تو فکر میکنم
حلقهای دستِ چپم را پیر
میکند
و تاریکی این خانه اگر
کفاف پنهان کردن اشکهایم را ندهد، چه
کنم؟
برای او
که این شبها بیشتر اگر...