نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان "دریا"

    با نشستن اون، یکی یکی،سر دخترا به بھانھ ھاي مختلف برگشت عقب. اما اون سرش رو انداختھ بود پایین و تو فکر بود. از جایی کھ نشستھ بودم بھ سختی می شد ببینمش.زیر چشمی نگاھش کردم. فقط نیمرخش معلوم بود. دلم نمی خواست مثل دخترای دیگھ برگردم و نگاش کنم. ژالھ داشت مرتب باھام حرف می زد و مجبور بودم کھ سرم رو...
  2. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    شیوا هق هق کنان، تحت تاثیر دو حس عشق و نفرت، دفترش را برداشت و عکس ها را یکی پس از دیگری در اوج خشم و ناامیدی پره کرد و کف اتاق پاشید. سرش را روی میز قرار داد در حالیکه سعی میکرد صدایش را در گلو خفه کند، به سختی گریست. بعد از اینکه آرام گرفت به نتیجه خشم و غضبش نگاه کرد. عکس های پاره شده که...
  3. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    نویسنده این کتاب خانم لیلا رضایی هست و کلا کتاب 598 صفحه داره :w30:
  4. Pirate Girl

    رمان "دریا"

    چھار تایی برگشتیم تو دانشکده و رفتیم سر کلاس و بغل ھمدیگه نشستیم.کم کم بچه ھای دیگه م اومدن تو کلاس. پسر و دختر. دخترا ، بعضیاشون لباسای ساده پوشیده بودن و خیلی معمولی. اما بعضیا با لباسای آنچنانی و دامن ھای کوتاه و آرایش کامل بودن.پسرام ھمینجور! از سر و وضع بعضیاشون می شد فھمید که درس خونن اما...
  5. Pirate Girl

    رمان "دریا"

    فصل اول « اولین روز دانشگاھه!دانشگاه تھران!یه آرزو !» جلوی در اصلی دانشگاه وایستادم!ترسیدم!جرات نمی کنم برم تو!جلوی در دانشگاه واستادم و به سر در قشنگش نگاه می کنم! ھمیشیه آرزوی یه ھمچین روزی رو داشتم! حالا اون روز شده اما من می ترسم! یه لحظه چشمامو بستم و به خودم گفتم: -تو دریا ھستی!پر اراده و...
  6. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    در همین حال شیوا به اتاقش پناه برده بود و با دلی دردمند به شدت می گریست. دلش می خواست مهربان رویاهایش را آنجا بیابد. با کلمات مهرآمیزش تسلایی دل زخم خورده اش باشد و به او اطمینان دهد که تا آخر عمر در کنارش خواهد ماند، اما... او شکست خورده تر از همیشه کنج اتاقش نشسته بود و به عکس های محبوبش نگاه...
  7. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    شیوا نگاهش را به فرهاد دوخت. سکوت او و نگاه کوتاه وگذرایش، بیشتر عصبی اش کرد. انتظار داشت از او جانبداری کند، اما مثلمجسمه نشسته بود و او را می نگریست. با دلخوری از جا برخاست و سالن را ترککرد. بعد از رفتن شیوا، فرهاد با اندوه گفت: _معذرت می خواهم امیر انگار روز جمعه ی شما را خراب کردم. امیر...
  8. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    پدرش نگاهی کوتاه و گذرا به او نهاد و از اتاق خارج شد. شیوا به چک نویس ها نگاه کرد. از اینکه به پدرش دروغ گفته بود شرمنده بود. در آن چند ساعتی که داخل اتاقش نشسته بود به همه چیز فکر کرده بود جز امتحان فردا. از جا برخواست، قبل از خارج شدن از اتاق، مقابل آیینه ایستاد و به خودش نگاه کرد و بعد با...
  9. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    در حالی که چشمهایش روی برگه ی سیاه شده از اعداد و اشکال هندسی خیره مانده بود، افکارش پا فراتر از حقایق می نهاد و در سرزمین رویاها سیر می نمود. نمی دانست با آن احساسی که احمقانه می پنداشت چه بکند و چطور مهارش کند. عقل به او حکم می کرد از او کناره بگیرد اما دل سرکشی می کرد و گستاخانه به سوی او...
  10. Pirate Girl

    رمان دوزخ اما بهشت نوشته نازی صفوی(قسمت اول)

    خواهش می کنم سریع تر ادامه بدین.:( متشکرم:w27:
بالا