نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت دوم فیروزه و مینا کنارم نشسته بودند و سعی می کردند سرگرمم کنند تا کمتر متوجه بگو مگوی پدر و مادر بشوم اما صدای انها انقدر بلند تر بود که انگار کنار گوش من فریاد می زدند. - یکبار یک کاری رو به عهده شما زنها گذاشتم اخرش این شد! از بس نشستید و به هم فخر فروختید و طلا ها و لباساتونو به رخ هم...
  2. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت اول از بالای درخت تنومند گیلاس که تازه به شکوفه نشسته بود به مادر می نگریستم. داشت تلاش می کرد مرا متقاعد کند که هر چه زودتر از درخت پایین بیایم. - بیا پایین دختر میافتی اخه خجالت هم خوب چیزیه. من که اندازه تو بودم داداشتو زاییده بودم . این کارها برای تو عیبه اگه یکی تو رو بالای درخت...
  3. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    نام رمان: سال های بی کسی نویسنده: مریم جعفری منبع: سایت 98ia تایپ شده توسط Hamideh
  4. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    نام رمان: سال های بی کسی نویسنده: مریم جعفری تایپ شده توسط Hamideh منبع: سایت 98ia
  5. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w08: بعد از قطع شدن تماس، فرهاد با دلخوری به طبقه دوم رفت. خواست وارد اتاقش شود که سارا در را باز کرد و گفت: _چرا نرفتید. _بدون تو؟ _سارا پوزخندی زد و گفت: _من که به تو اجازه دادم بروی فرهاد گفت: _سارا مشکلت چیه؟ چرا با من اینطور بی ادب رفتار می کنی؟ _می خواهی بدانی؟ خب بیا داخل...
  6. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w18: فرهاد با عصبانیت پایین آمد و خطاب به خان جان گفت: _بلند شو مادر، برویم. خان جان با تعجب گفت: _یعنی چه؟ پس سارا؟ فرهاد گفت: _او نمی آید... میگه حوصله ندارم. خان جان گفت: _این که نمی شود با برویم و او نیاید. این مهمانی به خاطر شماست. و خودش برای راضی کردن سارا به طبقه...
  7. Pirate Girl

    بهترین رمانی که تا بحال خوندید را معرفی کنید ................

    :book: رمان پر از ماتیسن و چشمهایش از بزرگ علوی
  8. Pirate Girl

    رمان "دریا"

    ادامه ی رمان را می تونید از اینجا دانلود کنید. قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : 169 پسورد : www.98ia.com منبع : wWw.98iA.Com دانلود کتاب
  9. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    2_4 ;)فرهاد نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: _ساعت سه و نیم است. ما که نمی خواهیم فقط برای شام خوردن برویم از طرفی شیوا مدرسه است و بی بی دست تنها. خان جان گفت: _من این چیز ها را خوب می دانم. چرا به جای این حرف ها تماسی با منزل پدرش نمی گیری؟ فرهاد با حالتی عصبی دستی به موهایش کشید و گفت...
  10. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :gol: فصل سوم تعطیلات نوروز آن سال برای شیوا خالی از هر لطف و صفایی بود. هر سال با شروع تعطیلات نوروز و بعد از دید و بازدید همره با پدرش، خان جان و فرهاد چند روزی به مسافرت می رفتند اما آن امسال فرهاد و همسرش سارا اولین سفرشان را به عنوان ماه عسل به اروپا رفته بودند. خان جان که تنها مانده بود...
  11. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    صدای جیغ چند زن جوان در سالن همه را متوجه شیوا نمود. او صدای پدرش، خان جان و بی بی را می شنید که با دلهره صدایش می زنند. بعد گرمای بازوان پدرش را حس کرد که او را از روی زمین بلند نمود. صدای تک تک افراد را به خوبی تشخیص می داد. فرهاد با صدای بم و مردانه اش که تشویش در آن موج می زد گفت: _یک...
  12. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    شیوا جلوی قبر مادرش سر پا نشست، گل ها را روی سنگ قبرش پراکنده کرد و بالاخره بغضش ترکید. صدای هق هق گریه اش فضا را شکافت. به شدت گریست و با مادرش درد دل می کرد:"مامان، خیلی تنهام، خیلی... تو همه چیز را می دانی، می دانی چقدر دخترت رنج می کشد و از قلب مجروحم با خبری. سرزنشم نکن مامان، بارها آمدم...
  13. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    شیوا به آرامی وارد اتاق عقد شد. همه چیز زیبا تزئین و در نوع خود بی نظیر بود. برای لحظه ای خودش را در لباس سفید عروسی روی مبل کنار فرهاد و مقابل سفره تصور کرد. آنقدر غرق در رویاهایش بود که نیم تاج پاریسی را روی موهایش دید. صدای خانم بهرام پور او را از تصوراتش بیرون کشید. مدام به چپ و راست می رفت...
  14. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    آن روز تاریکترین و غم انگیزترین روز زندگی شیوا بود. دلش نمی خواست از تخت خواب جدا شود. آرزو می کرد همان لحظه زندگی اش به پایان برسد. بی تحرک روی تختش دراز کشیده و به سقف چشم دوخته بود. ثانیه ها به دقایق و دقایق به ساعت ها مبدل گشت و صبر شیوا را لبریز نمود. سرش را به سمت ساعت چرخاند و با دیدن...
  15. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    امیر با شرمندگی گفت: _معذرت می خواهم. انگار بیخود شما را نگران کردم. فرهاد لبخند کمرنگی زد و گفت: _نه... من داخل ماشین منتظر مادر هستم. بگو زودتر بیاید دیر وقت است. هنوز لحظه ای از رفتن خان جان نگذشته بود که خان جان هم با چهره ای گرفته از پله پایین آمد و پرسید: _فرهاد کجاست؟ امیر که متوجه...
  16. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    فصل دوم :heart: پروانه نگاه کوتاهی به شیوا کرد و گفت: _شیوا غذات سرد شد، تا کی می خواهی زانوی غم بغل بگیری؟ شیوا با اندوه گفت: _فکر می کنی چیزی را که سال ها باورش داشتم را می توانم به سادگی فراموش کنم؟ آن هم یک شبه! پروانه گفت...
  17. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    و بعد با سردرگمی گفت: _شیوا... تو دیوانه ای! می دانی دچار چه خبطی شدی؟ باور نمی کنم اینقدر احمق باشی که ندانی اگر با دیگری هم ازدواج نمی کرد، نمی توانست با تو ازدواج کند. شیوا با عصبانیت گفت: _برای چی؟ پروانه عکس را روی عسلی کنار تخت نهاد و با جدیت گفت: _بعد از این همه سال هنوز نفهمیدی...
  18. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    امیر با نگرانی دستش را روی پیشانی شیوا قرار داد و گفت: _ای کاش حداقل بی بی اینجا بود. شیوا به سختی چشم هایش را که در آتش تب می سوخت از هم گشود و گفت: _شما چرا اینجا نشستید ، مگر قرار نیست بروید حنابندان؟ امیر گفت: _تو برایم از همه کس مهمتری. شیوا گفت: _نگران من نباشید، یک تب ساده...
  19. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    عطر گل یاس و مریم، سراسر فضای مجلل و با شکوه ویلا را پر کرده بود. صدای خنده و گفت و گو از هر سو به گوش می رسید.چلچراغ ها و لوستر فضا هم چون روز روشن کرده بودند و شومینه های شیک و زیبا، گرما را به آخرین ماه فصل زمستان هدیه داده بودند. در آن میان،سارا با آن آرایش غلیظ و لبس سفید ابریشمش، تنها کسی...
  20. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    پروانه برگه ی امتحانش را روی میز قرار داد و خارج شد. قبل از اینکه از پله ها پایین برود از پشت پنجره نگاهی به خیابان انداخت و دوباره به راه افتاد. با دیدن شیوا که پایین پله ها نشسته بود گفت: _بالاخره تمام شد، راحت شدم. راستی امتحان امروز چطور بود؟ شیوا با اندوه گفت: _خراب کردم. پروانه...
بالا