شیوا به آرامی وارد اتاق عقد شد. همه چیز زیبا تزئین و در نوع خود بی نظیر بود. برای لحظه ای خودش را در لباس سفید عروسی روی مبل کنار فرهاد و مقابل سفره تصور کرد. آنقدر غرق در رویاهایش بود که نیم تاج پاریسی را روی موهایش دید. صدای خانم بهرام پور او را از تصوراتش بیرون کشید. مدام به چپ و راست می رفت...