نتایح جستجو

  1. Pirate Girl

    رمان " مسافر کوچه های عاشقی "

    خلاصه رمان خلاصه رمان خلاصه داستان شخصیت های اصلی داستان غزال و امیر هستند. پدر و مادر امیر غزال که یک دختر ایرانی بوده برای پسرشان که در امریکا زندگی می کرده خواستگاری می کنند و غزال هم که همیشه :)آرزوی تحصیل در خارج از کشور را داشته تن به این ازدواج می دهد. آنها به صورت وکالتی با هم ازدواج...
  2. Pirate Girl

    رمان " مسافر کوچه های عاشقی "

    لینک دانلود لینک دانلود دوستای عزیزم سلام!:w17: شما می تونید رمانو از لینک زیر دانلود کنید. ;) http://www.mediafire.com/download.php?2dwjdtqzjgn
  3. Pirate Girl

    رمان " مسافر کوچه های عاشقی "

    نام رمان : مسافر کوچه های عاشقی نویسنده : عاطفه منجزی
  4. Pirate Girl

    رمان " آرام "

    نام رمان: آرام نویسنده: سیمین شیردل دوستان عزیزم سلام! شما می تونید رمانو از لینک زیر دانلود کنی: http://www.mediafire.com/download.php?2lm4yynwzn4
  5. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    مهرداد گوشي را روي دستگاه قرار داد و گفت : کسي نيست خدمتکار گفت با بهرام پور رفتند بيرون ولي منزل آنها هم کسي نبود امير از پشت ميز برخاست و گفت : کجا رفته ؟ بيمارستان هم نبود دلواپس شدم هنوز کتش را از چوب لباسي بر نداشته بود که در اتاق باز شد و فرهاد وارد شد و گفت : سلام صبح به خير امير...
  6. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت شانزدهم ان شب از فرط شادی خوابم نمی برد .راستش تا کمی هم بر خودم غره شدم که چرا زودتر این کاربه ذهنم نرسید ؟ که البته این فکر گذرا بود چرا که خیلی زود خود را به واسطه ناسپاسی ملامت کردم .از جا برخاستم و از پنجره به ماشینم نگاه کردم همه چیز حقیقت داشت .نور ماه در ان شب مهتابی جلوه ای خاص...
  7. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت پانزدهم مدتینگذشت که شنیدم پدر برای اولین بار به صورت غیر مستقیم سراغ مرا می گیرد .قلبم فرو ریخت فکر کردم دیگه حوصله اش سر امده .خود را برای هر برخوردیاز جانب پدر اماده کردم در التهاب و هراس به سر می بردم که صدای ضرباتی بهدر اتاقم خورد .خودش بود پدر!به صورتش نگریستم چقدر در این مدت...
  8. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت چهاردهم پس از گذشت دو هفته هنوز جو خانه بهحالت عادی باز نگشته بود ومن کماکان خودم را در اتاقم حبس کرده بودم وفقط باجی برای اوردن شام و نهار ملاقاتم می کرد .حالا که خوب فکر می کنمحس می کنم که خود را تنبیه می کردم ان هم به خاطر سکوتی که گمان می کردماشتباه بوده است. مادر هر بار می خواست...
  9. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت سیزدهم دو ماه دیگر از این ماجرا گذشت و خبری از ساسان و خانواده اش نشد تقریبا دیگر به نبود انها در زندگیم عادت کرده بودم و خیلی کم به انها فر می کردم مگر زمانی که خانواده درباره شان حرف می زدند.نمی فهمیدم اگر انها حرکتی نمی کردند خانواده ام چرا سکوت کرده بودند؟ ایا وصلت با خانواده ای...
  10. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت دوازدهم چهل روز از فوت خاله ساسان می گذشت اما خبری از ساسان نبود.دلممی خواست فکر کنم درگیر مراسم خاله اشبوده اما نمی توانستم.فکر می کردم حداقل حقشبود تلفنی به من میزد اما افسوس پدر هم از حاجی حرفی نمی زد و وقتی حرف انها پیش می امد اخمهایش در هم گره میخورد .هر چند من قلبا چندان ناراحت نبودم...
  11. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت یازدهم وقتي از مراسم سوگواري به خانه برگشتيم هر يك در سكوت گوشه اي نشستيم از انجا تا خانه هيچ كس با ديگري صحبت نكرده بود .پدر انقدر عصباني بود كه نمي شد يك كلام با او صحبت كرد و مادر كم مانده گريه كند.من بي هيچ سخني به اتاقم رفتم ودر سكوت و ارامش به سخنانشان گوش فرا دادم .بالاخره فرهاد با...
  12. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت دهم غروب سومين روز پس از نامزدي ام وقتي كه به خانه برگشتم مادر با تلفن مشغول گفتگو بود و من دريافتم كه مخاطبش پدر است . در اتاقم به عوض كردن لباس مشغول شدم كه مادر وارد اتاقم شد و پس از احوالپرسي با چهره اي اندوهگين گفت - فروغ جون خاله ساسان فوت كرده از تعجب دهانم باز ماندو به سختي...
  13. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت نهم ارج و قرب من وقتی افزونتر شد كه خانواده ساسان پيشنهاد دادند نامزدی را در يكي از مجلل ترين هتل هاي تهران برگزار كنند.خيلي از دختران وزنان جوان فاميل حسرتم را مي خوردند ولي من در عالم ديگري بودم . شب نامزدي چشمم به جمال ساسان روشن شد وقتي كه حلقه به دستم كرد و به رويم لبخند زد حس كردم مي...
  14. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت هشتم به نظر من همه چيز عالی بود البته غير از خواست من ! انها بريدند و دوختند و شيرينی خوردند و اوای تبريكشان از هر سو برخاست . دوباره بغض گلوی مرا فشرد انديشيدم چه دنيای بی رحمی ! من هنوز به اصطلاح همسر اينده ام را هم نديده ام .وقتی باجی برای دقايقی از پذيرایی فارغ شد و به اشپزخانه امد با...
  15. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت هفتم انقدر اتفاقات سریع و با عجله رخ داده حتی باورش برای من هم غیر ممکن بود. پاسخ پدر که معلوم بود پس خوانواده خواستگار برای اشنایی بیشتر و جلو افتادن کارها قرار بله برون گذاشتند. پدر و برادرم بیش از بقیه خوشحال بودند و دیگر از عداوت فرهاد خبری نبود و برعکس بیشتر از گذشته به من لطف می کرد...
  16. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت ششم از خیلی وقت پیش منتظر فرصت بودم و ان روز وقتی که مادر هنگام خارج شدن از خانه داشت سفارشات لازم را به باجی خانوم می کرد احساس کردم ان فرصت برایم فراهم شده از این موقعیت قلبم به طپش افتاد.گوشهایم را تیزتر کردم تا بفهمم مادر تا کی بیرون از خانه خواهد بود. - باجی خانوم ناهار فروغ رو...
  17. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت پنجم شب که چادر سیاهش را بر زمین افکند و ارامش دل خسته و ره خسته مرا در برگرفت انگار سکون و سکوت شبانه امکان تکرار وقایع را برایم فراهم ساخت. وقایعی که باعث جار و جنجال و قال و مقال موضوع پیش امده از خاطرم رفته بود.من تنها هفده سال داشتم اما پر از شور و نشاط بودم دلم برای حوادث پیش بینی...
  18. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت چهارم نمی دانم کی و چگونه خوابم برد . فقط زمانی به عالم واقعیت بازگشتم که فیروزه ارام صدایم میکرد. - فروغ بسه دیگه چه خبره؟ تو که میگفتی سحرخیزی! بلند شو لنگ ظهره. به سختی پرسیدم: - مگه ساعت چنده ؟ - نزدیک یازده و نیم ! با خود گفتم چطور ممکنه ؟ من که تازه خوابیدم . اگه...
  19. Pirate Girl

    رمان "ریشه در عشق"

    :w38: فرهاد و خان جان به همراه پدر و مادر سارا داخل سارا به انتظار سارا نشسته بودند و او بعد از تعویض لباسش به سالن امد و با دیدن پدر و مادرش قبل از کاری پر خواشگرانه گفت: _برای چی پدر و مادرم را خبر کردی؟ فکر کردی می توانی مرا از خواسته ام منصرف کنی؟ خانم بهرام پور معترضانه گفت: _سارا...
  20. Pirate Girl

    رمان"سال های بی کسی"

    قسمت سوم می دانستم دانسته های او اندک است اما مایل بودم بدانم. او به ارامی صدای من گفت: - چی میگی دختر ؟ انچه که درباره ی اون میگن حتی تکرارش برای دخترانی مثل تو زشته. اما من دست بردار نبودم و فیروزه چون اصرار مرا دید انچه را که از جاری بزرگش شنیده بود برای من نقل قول کرد: - میگن اون مرد...
بالا