کودکیهای من
همه در چون و چرا،
پشت یک کوهستان
رفت از خاطره ها.
چه شد آن کودک بی تاب،
که دلش وقت طلوع،
مثل خورشید قشنگ،
عاری از دشمنی باغچه بود؟!
آنکه مغرورتر از این خورشید،
رو به سمت دریا،
جاری و غافل بود،
از کویر سر راه.
کودکی،
ای همۀ حسرت فریاد زدن،...