گو کدامین باران
محو خواهد کرد از خاطره ام
خون گرمی که چکید
ز پر و بال کبوتر
چو فتاد
از جفای فلک و کینه صیاد به خاک
بر لب جوی و روان شد در آب
به رهی ناپیدا
؟
****************
نسیم
با خود می گویم:
چه به او می گویی؟
با که سخن می گویی؟
او دگر رفته ز پیشت
تو کنون با این تصویر قدیمی در قاب
با در و با دیوار
از چه سخن می گویی
دست بر دار از این تیشه زدن بر دل ریشت
رفته او
نیست دگر همدل و خویشت
بنگر
حاصل عمر تو
شده نقش بر آب
بهر تو مانده ز او خاطره ها...
راه بنمای مرا سوی آبادیها
سوی آن برکه روشن که شبی
آهوی کوچک زیبای بهار
ماه می نوشید از چشمه آن
راه بگشای مرا سوی آزادیها
سوی باغی که نسیمش به سحر
عطر گلهای شقایق را با خود می برد
دور تا آبیها
راه بنمای مرا راه بگشای مرا
*****************
نسیم
سپاس از نظرتان و از اینکه به خود زحمت دادید و این چند شعر مرا خواندید و نظرتان را نوشتید بسیار خوشحالم و سپاسگزار.
امّا نمی دانم منظورتان از "در بعضی محدود قسمت ها مفهوم درست گرفته نمی شود،" دقیقا چیست و اشاره تان به کدام قسمت هاست که مفهومشان برای شما درست گرفته نمیشود.خوب بود همه آن قسمت ها را...
با سپاس از استقبال گرمتان از دو رباعی بالا !!
یک غزل :
چه عجب حکایت است این و چه تلخ ماجرایی
که به مقراض برندنت چو به بال و به پر آیی
نسزد برای سیمی زر خود دهی به قارون
که تو امید به در دوخته چشم فقرایی
حیف زان دم که شدی بسته زنجیر خیالی
به در آ زین غل و زنجیر کزاین دام فرایی
گر تو...
"زدیم بر صف رندان و هر چه بادا باد":
دو رباعی :
*********************************
تو رفتی و صدات تو خونه مونده
من و اشکی که روی گونه مونده
قناری قشنگم مرده امّا
به خواب می بینمش بی دونه مونده
اندوه تو با فصل خزان شد به ره ام
ابریست دل و نگاه بر پنجره ام
بُغضی به سکوت مانده در...
راستی اشکال نداره که من رباعی های خودم رو بنویسم اینجا؟
اندوه تو با فصل خزان شد به ره ام
ابریست دل و نگاه بر پنجره ام
بُغضی به سکوت مانده در فریادم
نقش تو و مرگ برگ در منظره ام
نسیم