لبش مي بوسم و در مي كشم مي
به آب زندگاني برده ام پي
نه رازش مي توانم گفت با كس
نه كس را مي توانم ديد با وي
لبش مي بوسد و خون مي خورد جام
رخش مي بيند و گل مي كند خوي
بده جام مي و از جم مكن ياد
كه مي داند كه جم كي بود و كي كي
بزن در پرده چنگ اي ماه مطرب
رگش بخراش تا بخروشم از وي
گل از خلوت به باغ...