نتایح جستجو

از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد غمهای زمانه را فراموشم کرد

از بس که غصه تو قصه در گوشم کرد غمهای زمانه را فراموشم کرد یک سیـــنه سخن به درگهت آوردم چشمان سخنگوی تو خاموشم کرد

در گلستان جهان، چون غنچه هاي صبحدم با درون پر ز خون، در حال لبخنديم ما

ای چشم های خسته، فراسوی این غبار دروازه های روشن امیّد ، کو، کجاست؟

خواهش مي كنم خدا نگهدارت ..........:gol:

يه سلام عاشقونه با يه بغض بي بهونه مي نويسم تا بدوني ياد تو، تو دل مي مونه

این خرقه ملوّث، این سجاده ریا آیا شود که بر در میخانه بر درم؟

سلام دوست عزيز حالت چطوره ؟ كم پيدا شدي عزيز ......:gol:

خانه ی خدا نزدیک ماست و تنها اثاث آن ، عشق است….

کسی که بهشت را بر زمین نیافته است آن را در آسمان نیز نخواهد یافت خانه ی خدا نزدیک ماست و تنها اثاث آن ، عشق است….

حس خوب با تو بودن دیگه با من آشنا نیست شعر خوب از تو خوندن دیگه لالایی من نیست من همونم که یه روزی واسه چشمات خونه ساختم واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم توی رود خونه ی قلبت قایق من رفتنی بود کاش از اول می دونستم قایقم شکستنی بود واسه درد صد تا عاشق زیر پنجرت می خوندم توی هر شهری که بودی من...

بر لــب جـوي نشين و گذر عـــــمــر بـبـيـن كاين اشــارت ز جـــهــان گـذرا مـا را بــس جـــــــــوانـي گــفــت بـا پـــيــري دل آگــاه كه خم گشتي چه مي جويي در اين راه؟ جــــوابــش گــفـت پـيـر خــــوش تـــكــلـّم كــه ايّـام جــــــــوانـي كـــــرده ام گـــــم

مث آینه ای شكسته رو زمینم حالا بهتر می تونم تو رو ببینم حالا من هزار تا دل هزار تا دستم حالا من هزار تا آغوشِ ِشكسته م حالا تكرار می شه چشمات توی چشمام حالا اندازه ی دنیا تو رو می خوام حالا چن هزار دلیل تازه دارم كه چشامو از چشات بر نمی دارم حالا هر دقیقه دارم از تو سهمی تو...

اگرگرم واگر سردیم باهم اگر سبز واگر زردیم با هم همین اول بیا عهدی ببندیم اگر سود و ضرر کردیم با هم چگونه بگذرم از تو؟چگونه که ما همزاد یکدردیم باهم من از این راه می ترسم نترسم؟ بیا!از نیمه برگردیم باهم میان کینه ها از خود بپرسیم که آیا ما جوان مردیم باهم چنان با من شبیهی..نیست پیدا...

مثل مسافرهای تنها مانده در راهم خرمای مقصد بر نخیل و دست کوتاهم من می توانم آنچنان باشم که می خواهی تو می توانی انچنان باشی که می خواهم ؟ من می توانم سایه ای باشم به دنبالت تو می توانی آسمان باشی به همراهم یک روز می گویی که از خاطر ببر مارا یک روز می گویی که از یادت نمی کاهم تو...

دگر گوشي به آغوش درم نيست / صداي آشناي باورم نيست بغير از لاشه ي پوشيده دل / درين خانه کسي هم بسترم نيست

[IMG] :gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol: [IMG]

بزرگ ترين عيب آن است كه ، چيزي را كه در خود داري ، بر ديگران عيب شماري !. *نهج البلاغه حكمت 353*

بي تو مهتاب شبي باز از آن كوچه گذشتم همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم

درو ديوار فريادم بهاري است دوباره رودبار ديده جاري است پريرويان آمل- مُل بنوشيد زخون اين دل عاشق ساري است