شکستهام، شکستهای صدانَدار
به زهرچشمِ یک نفر خداندار
مسافرم پر از دقایق خطر
مسافری عصا به دست و پاندار
رسیدهام به ابتدای کوچهای
که هست مثل دردم انتهاندار
تمام کوچه را سکوت میکنم
شبیه عابران آشناندار
چگونه میشود مگر سلام کرد
به سنگهای سختِ اعتناندار
نمیشود، نمیشود نفس کشید
در این...