نتایح جستجو

درخت شعورش بیشتر... ینی چی؟میخواین اعتصابو بشکنید؟

باشد ای دوست...بدرود...

حسین جون من باهاتم...خیالی نی...

خو من دختر دایی تورو از کجا بشناسم خو؟نکنه همونه که با داداشش اومده بود؟اونو میگی؟

مرجان که میگی منظورت خواهر مژدست؟بابا اونم که مشکی پوشیده بود...اینو دیگه میدونستم...

مگه اونم چمرانه؟!!!نمیدونستم...خوبه دیگه.جمعتون جمعه.اتفاقا یکی دیگه رو هم دیدم...بهوند بزرگه:D

سپیده؟!!!

بهمون وعده داد که شما خرج کنید فاکتورشو بیارین من بهتون میدم.خواستم یه نامه بنویسیم که ینی این آقا این حرفو زده و زیرشو امضا کرده...همون لحظه یکی اومد داخل(یکی از دانشجوهاش بود)یه سوال ازش پرسید بحرینی گفت:ببین,از این حرفا نزنی جایی فردا میگن این دانشجو بحیرینیانه.من اینجا آبرو دارم واسه...

آره.ینی این جمله که پایینش نوشتین خدااااااااااااااااااااست...:biggrin: نه دیگه لازم نشد...این بحرینیان بهونه دسته کسی نمیده...عجب آدمیه به خدا...فلشو گرفتی؟

ا راس میگی.اینو نگاه نکردم...من چه میدونم این کیه آخه...اول اسمش چیه؟20 سوالیه؟من الان جلو دوربینم؟

این خانومه که مسئول آموزش گروه مکانیک بود شخص بامزه ای تشریف دارن.من و کاوه نیم ساعت داشتیم به این جمله میخندیدیم...رفتم بانک.خخخخخخخخ:biggrin:

فقط یه نفر تو دستش تسبیحه اونم مریمه.سمته چپیه که امروز تو چمران بود از رو مانتو میشه فهمید الهه میباشد.اون یکی هم لابد مژدست دیگه.

چه حالی میده آدم چنتا دوست نفوذی داشته باشه...من نمیدونم اینا رفتن اونجا مهندس بشن یا جاسوس...:D

با سلام خدمت شما خوانندگان عزیز...توجه شما را به گزارشی که گزارشگر واحد خبر از دانشگاه صنعتی شهدای هویزه تهیه کرده جلب میکنم...

دکتر بحرینیان یه چیزایی میگفت من باور نمیکردم بیخودی.کارشون درسته خداییش.;)

سلام به همه...یکی بیاد استقبال...

واسه مرحله بعد وقت هست...

مریم من برم...باید برم بیرون.فعلا بدرود

ای جانم...:biggrin:

چشم حتما...آینده کاریم به این آموزشا بنده...زیاد تو کف نذارمون...:)