نتایح جستجو

ایول ! ایول شباهت !

اره موافقم ، ای بابا چرا دپرسینگ ؟

اره موافقم ، ای بابا چرا دپرسینگ ؟

بدک نیستم، شما چطوری ؟

جام جهانی ؟ کاپلو ؟ اونا همه ادمای نامرد بودن که یووه رو ول کردن رفتن ! الان هی این اینتر فرت فرت داره قهرمان میشه فکر میکنه خبریه ! دیگه ببینیم چی میشه !

دارم فکر میکنم چرا من یه یوونتوسی رو ادد نکردم ؟! راستی اگه ایده ای داری که چرا یه مربی خوب نمیارن بالای سر تیم به من هم بگو !

البته اونایی که گفتم بحث لغوی ماجرا بود ، یه بحث معنایی هم دارد که بیخیال ... ! حاجی کلا چاکریم !

پس تو هم به این کلام بلند پایه ی " لبخند بزن ، فردا روز بدتری است اعتقاد داری ؟" اگه اینطوری باشه که دیگه زیادی هم اعتقادیم ! باز خوبه که مشغولی، راستی اون قضیه که واسم تعریف کرده بودی چی شد ؟

احوال دوست قدیمی ؟

تشکر دو طرفس ! والا در زمینه ی حکمت باید بیان کرد که شما Farzam که اسم منه رو در نظر میگیری، از وسط میشکونیش، تیکه دوم یعنی Zam میاد پشت Far، و تا اینجا میشه ZamFaR ، حالا جای F , M رو عوض میکنی میشه ZafMaR = My Nick Name . اینجوری خلاصه !

وایییییییییییی، عالی بود !! :D:D:D:D:D:D:D:D دکمه فشاری !! :D:D

Lord Hellish =فرهنگ معین ! چطوری مرد ؟ اوضاع چطوره ؟ اخرین روزایی که میومدم اینجا یادمه خداحافظی کردی ، ما هم دیدیدم بدون Lord Hellish نمیچسبه ، زدیم بیرون !

چاکریم برادر ، والا من یه ماه پیش دیدم اینجا همه افتادن به جون هم و همه دارن همدیگه رو میزنن ! یه روز این خداحافظی میکرد ، یه روز اون ... ! دیگه فکر کردم همه میرن و حال نمیده برگشتیم و دیدیم که همچنان بامراماش اینجان !! اواتار ما متعلق به شماست !

دقیقا میشه یه راهنمایی کوچیک هم به من بکنی بدونم خوبه یا بد ؟!

حاجی این bmd منظورش از برگشتن من چیه ؟!

خداوند آنقدر وسيع است كه هرچقدر از او دور شويم به او ملحق خواهيم شد. موريس مترلينگ

دري آهنين مقابل ديروز و فردا بكشيد و فقط براي امروز زندگي كنيد . ديل كارنگي

چوپانی بود که در نزدیکی ده، گوسفندان را به چرا می برد. مردم ده، همه گوسفندانشان را به او سپرده بودند و او هر روز مشغول مراقبت از آنان بود. چوپان،‌ هر روز که گرسنه میشد، گوسفندی را میکشت. کباب میکرد و خود و بستگانش با آن سیر میشدند. سپس فریاد میزد: گرگ. گرگ. ای مردم. گرگ... مردم ده سرآسیمه...

روزی شیوانا در مدرسه درس اراده و نیت را می گفت. ناگهان یکی از شاگردان مدرسه که بسیار ذوق زده شده بود از جا برخاست و گفت: من می خواهم ده روز دیگر در کنار باغ مدرسه یک کلبه برای خودم بسازم. من تمام تلاش خودم را به خرج خواهم داد و اگر حرف شما درباره نیروی اراده درست باشد باید تا ده روز دیگر کلبه من...

اگر خدا بخواهد انسان را اندازه گیری کند متر را دور قلبش می گذارد نه سرش ! نورمن پیل