نتایح جستجو

  1. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    دردی است غیر مردن کآنرا دوا نباشد پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن
  2. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
  3. mx_2000

    مشاعره از اون طرف

    من به یک احساس خالی دلخوشم من به گل های خیالی دلخوشم در کنار سفره اسطوره ها من به یک ظرف سفالی دلخوشم مثل اندوه کویر و بغض خاک با خیال آبسالی دلخوشم سر نهم بر بالش اندوه خویش با همین افسرده حالی دل خوشم در هجوم رنگ در فصل صدا با بهار نقش قالی دلخوشم آسمانم: حجم سرد یک قفس با غم آسوده بالی دلخوشم...
  4. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من به قول دشمنان برگشتی از دوست نگردد هیچکس با دوست دشمن
  5. mx_2000

    مشاعره از اون طرف

    بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
  6. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست عالمی داریم در کنج ملال خویشتن سایه‌ی دولت همه ارزانی نودولتان من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
  7. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر بعالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود ولیک به خون جگر شود
  8. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    ترا خواهم وگرنه یار بسیار گلی جویم وگرنه خار بسیار ترا خواهم که در سایه ت نشینم وگرنه سایه دیوار بسیار
  9. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    اگر دستم رسد بر چــــــــــــــــــــــــرخ گردون از او پرسم که این چونست و آن چون یکی را داده ای صــــــــــــــــــد ناز و نعمت یکی را قرص نان آغشــــــــــــته در خون
  10. mx_2000

    مشاعره از اون طرف

    طرف کرم ز کس نبست این دل پر امید من گرچه سخن همی برد قصه من به هر طرف (حرف آخر شعر بعدی باید ط باشد)
  11. mx_2000

    مشاعره عرفانی

    هرکه شد محرم دل در حـــــــــــرم یار بماند ... وآنکه اینکار ندانست در انکار بماند اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن .... شکر ایزد که نه در پرده پنـــدار بماند
  12. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    همه کس نصیب دارد ز نشاط و شادی اما .... به من خراب مسکین غم بی حساب دادی
  13. mx_2000

    مشاعره با شعر سعدی

    تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد تو را که هر چه مرادست می‌رود از پیش ز بی مرادی امثال ما چه غم دارد
  14. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    دیدی ای دل که غــــــــــم یار دگربار چه کرد؟ ... چون بشد دلبــــر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت... آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد
  15. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    دریا و من چقـــــــــــــــدر شبیــــهیم گرچه باز ... من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با اوچه ساده میشود از حال خویش گفت ... دریا که از اهالی این روزگار نیست
  16. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور .... کلبه احزان شود روزی گلستان غم نخور
  17. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    روزها فکر من این است و همه شب سخنم .... که چرا غافــــل از احوال دل خویشــــــــتنم
  18. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    ماهم این هفته برون رفت و بچشمم سالی است ... حال هجران تو چه دانی که چه مشکل حالی است
  19. mx_2000

    مشاعرۀ سنّتی

    دل و دین و عقل و هوشم همه را به آب دادی.... ز کدام باده ساقی به من خراب دادی؟ دل عالمی ربودی چو نقاب برگشودی... دو جهـــان به هم برآمد چو به زلف تاب دادی
  20. mx_2000

    مشاعره از اون طرف

    ماییم و دلی و حسرت و ماتم و آه... یک سینه لبالب از غم و شوق گناه یک روز هــــوای بستن دل به نگاه .... یکروز نگاه منتــــــــــظر مانده به راه
بالا