نتایح جستجو

  1. ariana2008

    سایه تردید

    فصل2-3 توی ماشین روزبه عنق تر از همیشه بودو با سگرمه ها ی درهم رانندگی می کرد.زیاد خودم را درگیر علت خشم او نکردم تا ساعات خوبم را حرام نکنم.تبسم و مانیا را به خانه هایشان رساندیم و بعد هر سه به طرف منزل عمه مینا حرکت کردیم چون همه ی فامیل نزدیک اونجا جمع بودند.روزبه کلافه و عصبی بود برای...
  2. ariana2008

    سایه تردید

    فصل 2-2 حدس زدم روزبه از اولین دقایقی که اشکهای شیدا جاری شده او را زیر نظر گرفته است.کاملا برایم ملموس بود که حس او نسبت به ما چیست؟وقتی در برابر رفتار و حرکاتمان آشکارا پوزخند می زد نشان می داد که ما را به چشم کودکان محتاج به بازی و شیطنت و گاهی محبت می بیند.بعد از گذشت دقایقی متوجه شدم که...
  3. ariana2008

    سایه تردید

    فصل2-1 بعد از غیبت دو هفته ای خانوم پالیزبان آمدنش همه چیز به روال عادی خود برگشت.به ظاهر سر کلاس درس و در مدرسه دختر آرامی بودم اما بیرون از آن محیط یک گلوله آتش پر از انرژی و حرارت و در جمع خوانوادگی ته تغاری سوگلی و ناز پرورده. به علت بارش سنگین برف مدارس تعطیل شده بود.برف ملایمی ریز ریز از...
  4. ariana2008

    سایه تردید

    فصل1_4 روز جمعه تا نزدیک ظهر خوابیدم.وقتی بیدار شدم متوجه حضور مادر شدم که پرده های اتاقم را کنار می کشید.لبخندی زدم و با اشتیاق گفتم: -سلام صبح بخیر. به طرفم برگشت. -ظهر سرکار هم بخیر. بعد با چهره ای متفکر کنارم روی تخت نشستو با لحنی که دلخوری در آن موج می زد گفت: -چند بار ازت خواهش کردم از کسی...
  5. ariana2008

    سایه تردید

    ماه آخر پاییز را پشت سر می گذاریم و هوا سوز ملایمی دارد.چند روزی است که رفتن به کلاسهای تقویتی برای کنکور سال آینده هم به مسئولیت درس خواندن و مدرسه رفتن من اضافه شده است.نزدیکترین آموزشگاه را سعیده انتخاب کرده تا هر 4نفر رفت و آمدمان راحت باشد و مشکلی نداشته باشیم. چهارشنبه غروب هنگامی که با...
  6. ariana2008

    سایه تردید

    -غزل تورو خدا اذیتش نکنیها. از گونه اش بوسه ای گرفتم و سعی کردم آرامش کنم.با هم از آشپزخانه بیرون اومدیم.نگاهی به اطراف انداختم همان طور که انتظار داشتم هر کسی سر جای خودش نشسته بود مثل همیشه.انگار نشستن هر کس تو یه نقطه ی خاص به صورت قانون در آمده بود.سام و روزبه با هم گفت و گو می کردند و سعید...
  7. ariana2008

    مواد...مکانیک؟ لطفا راهنمایی کنین که فوریه

    1.مکانیک ذاصفهان 2.مکانیک صنعت نفت 3.مواد شریف 4.نفت صنعت نفت 5.کامپیوتر
  8. ariana2008

    سایه تردید

    نام کتاب: سایه های تردید تعداد فصول: 15فصل تعداد صفحات: 424 صفحه نام نویسنده: پروانه ایجازی انتشارات: شقایق به نام خدا مقدمه تقدیم به آرزوها و انتظارها به جانهایی که در عذاب لحظه های تلخ انتظار می سوزند تقدیم به قلب های شکسته به احساسات آتش گرفته و تباه شده به خاکستر عشق های بر باد رفته تقدیم...
  9. ariana2008

    رمانهای درجریان ساخت

    رمان سایه تنهایی نوشته پروانه ایجازی
  10. ariana2008

    ازدواج موقت

    موافق نیستم
  11. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    خوب این رمانم تموم شد...هورااااااااااا
  12. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل شانزدهم -خوش اومدی آیلار جون. -ممنون خاله. زیبا دست کتایون را گرفت و او را روی مبل نشاند و گفت: -موضوع چیه کتایون؟ -منم نمی دونم. -دیشب از سالاری شنیدم آیدین بلیط گرفته و ده روز دیگه بر می گرده. -دیروز صبح بلیطش رو گرفت. -الان کجاست؟می تونم باهاش حرف بزنم؟ -همون دیروز رفت شمال گفت نمی...
  13. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل پانزدهم قسمت دوم آفاق چهره درهم کشید و گفت: -مثل شما یه حدسایی زده بودم. آیدین روی تخت افتاد عکس آیلار را در مقابلش گرفت و با دقت به تمام زوایای صورتش نگاه کرد.عکس را روی سینه اش گذاشت و چشم بست.باید با آیلار حرف می زد بیست و چهار سال تحمل کرده و شاید حالا دیگر وقت آن رسیده بود که تکلیف...
  14. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل پانزدهم قسمت اول -راضی به زحمت شما نبودم. خانم سربندی خندید و گفت: -پسرای اروپایی اینقدر تعارفی هستند؟ -نه چندان. خانم سربندی به قهقهه خندید و گفت: -خب هم پر جذبه هم شوخ.حالا می فهمم چرا پری اونوری بهت چسبیده و حیتی یکی مثل آیلار سعی می کنه خودش رو به تو نزدیک کنه. با شنیدن اسم پری و طرز...
  15. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل چهاردهم قسمت چهارم -همایونی هستم. -سلام. -سلام خوبین؟ -بله شما خوبین؟ آیلار بود گوشی را محکمتر در دست فشر آیلار گفت: -مامان خوبه؟ -بله ممنون. -مامانم می خواست بدونه اگر کسی پیش خاله نیست بیاد اونجا. -کسی نیست تنهاست یکم هم سرش درد می کنه. -پس مزاحمش نمی شیم. -به خاطر آفاقه گفتم که بیاین...
  16. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل چهاردهم قسمت سوم سر به زیر انداخت: -بله ممنون. -ماشاا...ماشاا... آیدین دلشوره غریبی داشت با نگاه آیلار را تعقیب کرد.از گفتگوهای که در جریان بود چیزی نمی شنید.فریبرز به سیامک اشاره کرد: -گوش نمی ده. سیامک شانه بالا انداخت و زیر لب گفت: -ولش کن. آقای سالاری و پدر مجید هم به انها نزدیک...
  17. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل چهاردهم قسمت دوم -سیامک جون هر کی دوست داری مثل این لاتای چاله میدون حرف نزن. -تو که بیشتر از من خوشت می آد. -من؟! -اگه نمیاد از کجا می دونی لاتای چاله میدون اینجوری حرف می زنن این واسه تو آیلار جون می بینی که یکی از خوشگلا رو گربه امشب می خوره! آیلار خندید.ستاره گفت: -سیامک عمه شهین...
  18. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل چهاردهم قسمت اول سالن غرق در نور و شادی بود.آفاق با صورتی خندان با همه احوالپرسی می کرد و در حالی که بازو در بازوی شهاب داشت به این سو آن سو می رفت پری ساقدوش عروس بود و خودش را به آفاق چسبانده بود.کتایون با غرور به دخترش نگاه می کرد.آیدین کت و شولار مشکی رنگی پ.شیده بود و از همان ابتدای...
  19. ariana2008

    رمان غزل عاشقی

    فصل سیزدهم قسمت سوم یه سوال بپرسم ناراحت نمی شی؟ -سعی می کنم. -همیشه بعد از آخرین امتحانت مهربون می شی؟ -یعنی انقدر بد اخلاق بودم؟ -انقدر که نه ولی خب..... خندید و آیلار گفت: -بازم جای شکرش باقیه که اینقدر نه.اگر توهین به خودت نمی دونی آره بعد از یه خستگی دیگه انرژی ندارم و به قول مامان زیبا...
بالا