رهایم کردی و رهایت نکردم.
گفتم حرف دل یکی است ...
هفتصدمین پادشاه را هم اگر به خواب ببینی
کنار کوچه بغض و بیداری
منتظرت خواهم ماند
چشمهایم را بر پوزخند این و آن بستم
وصدای تو را شنیدم ..
دلم روشن بود که یک روز ...
از زوایای گر یه هایم ظهور میکنی
حالا هم
از دیدن این دو سه موی سفید آینه تعجب...