واي از اين دنيا
واي از اين دنيا
خدايا دردها درمان ندارد
چرا اين غصه ها پايان ندارد
چه دارد آخر اين زندان دنيا
بجز اين دلشكستن ها چه دارد
زمين سرشار از نامردمي هاست
كسي قدر محبت را نداند
غمم در سينه سنگين مي شود گاه
چرا اين دردها آخر ندارد
هزاران تير زهراگين رها شد
زآنهايي كه خوارم مي شمارند...