همین که با خودم گذشته را مرور می کنم
از اینکه مشهد آمدم حس غرور می کنم
اگر چه غرق آتشم ولی به درد می خورم
برای مشعل حرم شراره جور می کنم
راه درازی آمدم به سینه دست رد نزن
از این به بعد به جز تو را ز سینه دور می کنم
بال پریدنی بده سپس ببین که هر سحر
کبوترانه از دل حرم عبور می کنم
طلعت بی کران...