چند قدمی رفت جلو تر.یه بنده ای را دید.همچین زار و نذار.به او گفت : تو را چه میشود؟چه میخواهی؟گفت :
ما را از دست این بی حجابا نجات بده که هر وقت زنم را با آنها مقایسه میکنم حالم بد میشود.اینها باریک و زیبایند.خوش بویند.اما زن من گرد همچون تیوپ خاور میباشد.سیبیل داره مثل فرچه واکس و همیشه بویِ...