جات خالی عزیزم.خوب بود.
حتمن باهاشون صحبت میکنم.قرارمون حتمن باید 5شنبه عصر یا جمعه باشه.من باهاشون صحبت میکنم.یا خودشون بیان تو تاپیکت یا خودم خبرشو میدم.
آقا عرفان یه پانزده دقیقه ای جمع ما رو نگاه میکرد و لبخند میزد.
من به سیاوش گفتم این پسره چشه؟چرا به ما لبخند میزنه؟
سیاوش که برگشت نگاش کرد،تازه یادش افتاد از ما بچرسه که ما بچه های باشگاه هستیم؟:whistle:
منم بوقم ها؟:w00::w00:
شما سروری.تشریف آوردید و بسی سعادت که شما رو زیارت کردیم.جالب اینجا بود که آیهانِ عزیز چندین بار از کنارِ ما(ترمه،مهران،آتی)رد شد و بعدن فهمیدیم که منتظر همیم.