خورشید به دریا زد و برخاست بخارم
تا ابر شوم، بر سر چتر تو ببارم
تو میوه ی درباری یک شاخه ی دوری
من میوه ی افتاده به چرخ تره بارم
تهِ دست نشستی، پی آزار که هستی...
ای آسِ دلِ گمشده بر میزِ قمارم؟
رفتی که نیایی و نیامد خبر از تو
یک روز می آید که می آیی به مزارم
تا چشم رفیقان به نگاه تو نیافتد
بر...