دوباره بارید از آسمون شهر برف ...
زوده ولی پاییز نیومده در رفت ...
میان پایین از بالا دونه های برف
الهی شکر همه چی روبراهه ، من
همونه که روزی بود ، اونقدی که روزی بود
راضی بود ، بسش بود ، دنیا توی دستش بود ...
زیر پاش لرزش شد ... دنیاش بی ارزش شد ... طرد شد .... سرد شد... توی مشکل غرق شد...