من به هر سو میدوم گریان
در لهیب آتش پردود
و زمیان گریه هایم تلخ
و خروش گریه ام ناشاد
از درون خسته سوزان می کشم فریاد ای فریـــــــاد ای فریـــــــاد
من به دستان پر از تاول این طرف را می کنم خاموش
وز لهیب آن روم از هوش
زان دگر سو شعله برخیزد به گردش دود
تا سحرگاهان که می داند که بود من شود نابود؟...