چه سالهای دوری
که مستبدانه حکم رانده
بر سلولهای متلاشی از هم گسیخته
و به سخره گرفته
جویبار جاری نگاههای ملتمسانه
عجیب جان گداخته
با کشورگشایی استخوانهای برآمده
و کورسویی که دور شد از هیبت حضورش
هنوز هم بی شرمانه فتح می کند
بقایای جان را
این حاکم بی مروت
فقر