ياد نمي آورم چه شد اما..پروانه نديده بودم اينقدر دلش بگيرد
که برود از نو براي خودش پيله دست و پا کند....
اصلا طرح زدن فراموشم شده
قاصدک ها از من خجالت ميکشند .....
به خدا دلم برايشان تنگ شده اما خجالت مي کشند.
از بس بي خبري آورده اند ديگر نمي آيند.
گفتن ندارد.
اين روزها
عجيب سر به زير شده ام.
آب...
میمانم در کنار خاطراتت..
با سکوتی مه آلود در شبی آرام..
در برکه ای خاموش..
هنوز هم صدای جیر جیر با رقص ستاره ها مرا به خواب میبرند…
راستی سقف روئیایت چه رنگیست..؟؟