نتایح جستجو

  1. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    وقتی زنده ای کلامی ندارند با تو ... امان از روزی که رفتی. هر پنج شنبه یا جمعه ساعت ها با سنگ سرد قبرت صحبت می کنند گویا این مردمان با مرده ها راحت ترند تا زنده ها گویا کلامشان را برای سنگ قبرت نگه می دارند
  2. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    میدونی بن بست زندگی کجاست؟ وقتیه که نه حق رسیدن داری! نه توان فراموش کردن !
  3. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دلم ارام نمیشود ... یک نخ ... یک پاکت ... یک عمر هم که ســـیگار بکشم فایده ندارد ... انگار تاخودم نسوزم ...دلم آرام نمی شود ....
  4. ت

    سلام ممنونم خیلی زیبا هستن

    سلام ممنونم خیلی زیبا هستن
  5. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سخت است... سخت است وفا دار دستهایی باشی که حتی یک بار هم لمسشان نکردی...
  6. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    سخت است... کاش می دانستم این سرنوشت را چه کسی برایم اینکونه بافت، آنوقت به او می گفتم: یقه را انقدر تنگ بافته ای که فرو دادن این همه بغض برایم سخت است.......
  7. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    خاطـــــــــرات بی هــــــــوا می آیند گاهی وســـــــط یک فـــــــکر... گاهی وسط خـــــــیابان!!! ســــــــردت میکنند؛داغـــــــــت میکنندخاطــــــــرات تمــــــــام نمیشوند... تمامـــــــت میکنند
  8. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالی که گویی ایستاده بودم و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شد در حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شود و اگر نه نمی شود به همین سادگی…
  9. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    بگذار بگویم: بغض که می کنی، گریه ام می گیرد، خنده ات که بگیرد، حالم از همیشه بهتر است… می بینی زندگی ام را؟! به دلت بند است بند دلم…
  10. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    میشنوی؟ گوش کن... صدایی می آید... خوب گوش کن... صدای ناله زمین است... که مردی با کلنگی گودالی در حال زدن است... گودالی به شکل مستطیل... برای من... ناله زمین از تیزی کلنگ نیست...
  11. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    انقدر زمین خورده ام که رنگ آسمان را فراموش کرده ام بوی خاک میدهند تمام ارزوهایم !
  12. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    تنها باران است که گاهی در اوج تنهایی من ، در آن لحظه که هیچکس نیست ، با من از تو می گوید ولی درد من این است که دیریست باران نمی بارد !
  13. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    ميداني …. ” دلتنگي ” عين آتش زير خاکستر است . گاهي فکر ميکني تمام شده اما…. يک دفعه…. همه وجودت را آتش ميزند.
  14. ت

    رد پای احساس ...

    دلگيرم از كسي كه مرا غرق خودش كرد! اما نجاتم نداد …
  15. ت

    رد پای احساس ...

    می ترسم کسی جایم را در قلبت بگیرد بوی تنت را بگیرد آغوشت را از من بگیرد چه احساس مبهمی است حسادت !
  16. ت

    فراق یار

  17. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    ﮔﺎه گاهی که ﺩﻟﻢ میگیرد به ﺧﻮﺩﻡ می‌گوﯾﻢ بشکن قفلی که ﺩﺭﻭنت ﺩﺍﺭی ﺗﻮ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺩﺍﺭی ﺧـﺪﺍ ﺍﻭﻝ ﻭ ﺁخـر ﺑﺎ ماست
  18. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    دل شکسته هایم را زیر دوش حمام میبرم... بغض هایم را زیر "شر شر"آب داغ می ترکانم.. تا همه فکر کنند... قرمزی چشمهایم از دم کردن حمام است...!!
  19. ت

    معماری با مصالحی از جنس دل

    در شب کوچک من؛ دلهره ویرانیست گوش کن وزشِ ظلمت را می شنوی؟ من غریبانه به این خوشبختی می‏ نگرم...
بالا