نبش قبر
قبری را میمانم بی روح زیر درختی کهن سال و خشکیده گوشه قبرستانی ،با انبوه گورها ، گورهایی که در خود به خاک سپرده اند ارزو های بی پایان ....
در شبی چنان ساکت که جز ناله جغد پیری شنیده نمیشود برمزاری وحمناک
ایا دوباره توان باور کردن وجود دارد که بیدار شویم و بیدار کنیم و بشکافیم و...