نتایح جستجو

  1. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    من از آن حس روز افزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پرده عصمت برون آرد زلیخا را
  2. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    یا رب ان نوگل خندان که سپردی به منش میسپارم به تو از چشم حسود چمنش.. شبتون خوش.
  3. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
  4. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی:cry:
  5. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    توانا بود هر که دانا بود ز دانش دل پیر برنا بود:redface:
  6. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
  7. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور....
  8. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است....
  9. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی دنبال معنایی برای عشق میگشتم تو والاتر ز هر معنا و من بیهوده میگشتم...
  10. baran256016

    مشاعرۀ سنّتی

    در این سرای بی کسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند
  11. baran256016

    با اجازتون من برم... شبتون خوش دوست مهربان. خدانگهدار:smile::gol:

    با اجازتون من برم... شبتون خوش دوست مهربان. خدانگهدار:smile::gol:
  12. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    پلیمر دیر امدی حالا چرا؟ یاران همه رفتند ب خواب حالا چرا؟ میروم من هم اکنون از دیار شعرها شب بخیر میگویم و تنها گذارم من تو را در نهایت هم سپارم من تو را دست خدا دوستان شب همگی خوش... بای ...
  13. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    سالوادور من فقط دیدم تو را کمی پیش تنی بیش را اگر من ببنم اشکان تو را رسانم به جان و دل سلام تو را اگر بر من اکنون اجازه دهی در این روم تنها گذارم تو را با اجازتون من برم. ممنونم بابت همراهی و اشعار زیباتون...:)
  14. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    خیلی جالب گفتی شعرت را منم ذوقم گرفت عذر میخواهم که باران وقت خوابت را گرفت سالوادور سختست نامت حال شعرم راگرفت! میروم من هم بخوابم عاقبت خوابم گرفت...:redface:
  15. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    شعرت باران نداشت سالوادور ندا هم ندیدم در آن سالوادور ولی بود مملوء ازگوهر و دُر تشکر میکنم از تو ای سالوادور:)
  16. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    تو محتاج بارانی و من هستم ندا هیچ وقت کاری ندارم بارضا:D
  17. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    ندیدم اخه سالوادور فیلم را گرفت درس و مکتب همه چیز را هفت هشت سالی هست درس و تدبیر ما گرفته ز ما گشت و تفریح را:cry:
  18. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    باران تو ای هم نام من،زدی اتش بر جان من گو بر رفیقان جان من ،اخر گرفته خواب من باید روم در خواب من، بای تا شب دیدار من
  19. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    حسودی میکنی تورج نداریم... حسودی میکنی ما بیشماریم...:D اگرچه اسم من ندا گلی هست... ولی بارانی و آب حیاتیم!:surprised:
  20. baran256016

    مشاعره با نام کاربر قبلی

    من فکر میکردم این خانم است سالوادور اخه حجاب بر سرست سالوادور عجب اواتاری گذاشتی عزیز اخه این هم شد اواتار سالوادور؟ پ.ن. البته شوخی کردم. سلیقه شما برام ما قابل احترامه فقط خواستم شعرم جور در بیاد:)
بالا