نتایح جستجو

تولدت مباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک

دختر داریم تا دختر . اینجا یه سری دختر از صدتا پسر با عرضه ترند . که البته یه سری هاشونم انقدر لوس و ننر و از خود راضیند که آدم حاضره کلاس نره اما اینا رو هم نبینه .:biggrin:

هزاران گفته از دگر نشود هنر . تک الفِ کوچک و تنهاست که گوید مشتی راز . تنها شرط آن بود که دگر بیرون رود و عقل بیافریند آن هنر . چه خوش گفت و چه زیبا گفت ، همه مشتی رنگند . مرد باش و سیاه باش اما زِ خود باش که رنگ سیاه دیوار بودن برتر از هزار نور افکن رنگارنگ است .:gol:

سلام گلاب جوون امروز یکمی از فصل هشت کتاب رو که با همون روشی بهم دادی نوشته بودم ، گذاشتم ادامه ی همون تاپیک خوشحال میشم یه نگاهی بندازی . . راستی معلوم هست کجاییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی ؟

ادامه ی این رمان خودمه ! ادامه ی این رمان خودمه ! صدای مریم باعث شد تا پریا و رویا به همراه سایرین توجه شان به او جمع شود . مریم بسته ی دیگری باز کرده بود . کیف بزرگ و زیبایی در دستان مریم تکان می خورد . - این هم از طرف مینا و حسام . دستشون درد نکنه . کادو ها یکی یکی باز می شد و پریا مجبور...

این رمان خودمه ! این رمان خودمه ! بچه ها ، این قسمتی از فصل هشت همین کتابه که چند روز پیش با توجه به کمک های سایه جون ( گلابتون ) نوشتم . یه کمکی بدین ببینم کدوم روش بهتره ؟ پریا که کم کم شک کرده بود ، نفر آخری بود که وارد رستوران شد . رستوران در زیر یک نمایشگاه بزرگ ماشین قرار داشت و برای...

تولدت happy گلم . صد سال به این سال ها .

تولدت مبارک . همیشه شاد باشی

تولدت مبارک . تولدت مبااااااااااااااااااااااااااااارک

بازم می خندم و همه فکر می کنن که من شادم . اما هیچ کس نفهمید می خندم چون خدا بهم اجازه ی گریه کردن رو نمیده . یعنی این انصافه ؟ . . . . . . . . . . . . .لااقل یه چند تا اشک . توی تنهایی . به جون حدیث ترین جمله ی زندگیم نمی زارم کسی ببینه .

بازم می خندم و همه فکر می کنن که من شادم . اما هیچ کس نفهمید می خندم چون خدا بهم اجازه ی گریه کردن رو نمیده . یعنی این انصافه ؟ . . . . . . . . . . . . .لااقل یه چند تا اشک . توی تنهایی . به جون حدیث ترین جمله ی زندگیم نمی زارم کسی ببینه .

بازم می خندم و همه فکر می کنن که من شادم . اما هیچ کس نفهمید می خندم چون خدا بهم اجازه ی گریه کردن رو نمیده . یعنی این انصافه ؟ . . . . . . . . . . . . .لااقل یه چند تا اشک . توی تنهایی . به جون حدیث ترین جمله ی زندگیم نمی زارم کسی ببینه .

عشق قابل مهنی کردن نیست و فقط عاشق معناش رو درک می کنه . یه قانون کلی هم برای شناختن عاشق هست و اونم اینه که مثل کسایی که ادعای عاشقی می کنن ، عشقش رو هر جایی داد نمی زنه . بلکه با رفتارش نشون میده . هیچ وقت صداش رو درست نمی شنوی چون صداش دوست داره مخاطبش فقط معشوق باشه . حالا چه معشوق مادی چه...

تنها ترین تنهاییِ تنهایی ها ، تنها جمع بین تنهایی هاست .

تنها ترین تنهاییِ تنهایی ها ، تنها جمع بین تنهایی هاست .

تنها ترین تنهاییِ تنهایی ها ، تنها جمع بین تنهایی هاست .

سکوت پرمعناترین و زیباترین جمله ی دنیاست . با یه دنیا سکوت اومدم و بدون حرفی میزارم میرم . تا سکوتی دیگر :que::cool::gol:

حالا یه سوال دیگه : امروز یه اتفاقی افتاد که مطمئن شدم خدا حتماً به عاشقای واقعی کمک می کنه . اونم چه کمکی و چه موقعی . باورتون نمی شه . ولی من با چشمای خودم دیدم . حالا بماند چی دیدم ولی یکم دیگه گذشته بود عاشق بیچارمون سر به بیابون گذاشته بود . خوب اینا که همش پیش زمینه اما سوال : به نظر شما...

اگه اجازه بدید بقیش بمونه برای وقتی که به امید خدا چاپ شد . البته اگه در حد چاپ کردن باشه . :gol::gol: این طوری برای منم بهتره . همین یه فصل رو هم که گذاشتم ، انگار داشتن قلبم رو از جا در می آوردم . جون من به این رمان بسته . و خوب جون این رمان هم به من . عاشق و معشوق خوبی هستیم .نه ؟:biggrin:

بابا قربون دستاتون . گفتم یه نظری بدید . یعنی لایق نظر دادن هم نیست ؟ :(