نامه ای به مادرم حوا ...
و ... خورشید طلوع کرد .
بی آنکه رسوایی زمین را تخمین زده باشد .... و تو دوشادوش پدرم آدم پا به خانه بی سقف خود نهادی .سرت گرم شد به پروش برادرهایم هابیل و قابیل .. راستی چه کسی قابیل ما را برادر کش کرد ؟
هرچه بود آنقدر سگرم شدی که من و خواهرهایم را از یاد بردی و مارا به...