تازه یه چیز بامزه:
یه بار که با دوستام از دانشگاه برمی گشتیم تو ایستگاه اتوبوس نشسته بودیم و می حرفیدیم که یییهووو توجهمون به کناری هامون جلب شد :surprised:
یه پیرزن و پیرمردی خیلی نزدیک به هم نشسته بودن و داشتن از زندگی خصوصی هم حرف می زدن
زنه شوهرش رفته بودپیش خدا ولی مرده زن داشت ولی از...