رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی بجز گریز برایم نمانده بود
این عشق آتشین پر از درد بی امید
در وادی گناه و جنونم کشانده بود
رفتم که داغ بوسه پر حسرت ترا
با اشکهای دیده ز لب شستشو دهم
رفتم که نا تمام بمانم در این سرود
رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم
رفتم ‚ مگو ‚ مگو که چرا رفت ‚ ننگ...
کار از این حرفا گذشته, تو دیگه بر نمیگردی
از همون لحظه بریدی که خداحافظی کردی
تو بگو با چه امیدی چشم به راه تو بمونم
وقتی که از توی چشمات ته قصه رو می خونم
اگه دل بریده از من دل من اما باهاته
رفتنت منو سوزنده ,نوبت خاطرهاته