نتایح جستجو

دوستان خوبم ممنون از توجهتون به تاپیک دکتر

[IMG]

چهار فصل کامل نیست ! هواــی تو ، هوای دیگریست...می خواهم بِدهم دنیا را برایم تنگ کنند به اندازه آغوشت !...تــو را که از دلــم کم میکنــم باقیمانده صفــر میشــود …...حکایت کنگر خوردن و لنگر انداختن است حضور خاطراتت در وجود من …...حواسم را هر کجا که پرت می کنم باز کنار تو می افتد

سلام سرکار خانم حنانه عزیز کجا بری ؟؟؟؟؟؟؟؟ تازه اومدید

مهسای عزیز ممنون

زیبای من! چنانت محتاجم، که بی تو زندگی ام نیست، و چنانت مشتاقم، که جز تو، دل دادگی ام. چندانت مهربان یافتم، که تنها به تو دل باختم. ای آن که نامت بلند است و حدیث بودنت، بی چون و چند! ای زیبای محض! من سر در تسلیم تو تا بردم و نقش غیر از تو ستردم؛ هیچ نماند، الآ عشق. تو را با کدامین واژه باید...

خسته ام ...! خسته نبودنت ...! خسته از روزهایی که بی تو شب میشود و شبهایی که باز هم بی تو میگذرد تا که طلوعی و غروبی دیگر بیایند و باز هم گذر زمانها که بی تو میگذرد ...! میگذرد ...! میگذرد و باز هم میگذرد

فاطمه جان از این مادر جوون چه خبر بهترند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

خیلی بامزه بود آفرین

فـــــــــــرهنـــــــــگ لـــــــــغـتهــا نـیــــــــــــاز بــــــــه ویــــــــــــرایـــــــش دارنــــــــــد بـــــــــرای مــــــــــعنی دلـتـــــــــــنـگی احتــــــــیـاج بــه ایــنـــــــــهــمـه کـلــــــــــمه نـــــــــــیـســت, دلتنـــــــــــگی یــــــــــــعنـــی من بدون...

------------------------------------------

جاتون خالیه ابراهیم تاتلیس چی میخونه برامون ازش ممنونم بخاطر همه خاطرات زیبایی که برای من ساخته

درگیر رویای توام .. من‌و دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو من‌و انتخاب کندلت از آرزوی من .. انگار بی‌خبر نبود حتی تو تصمیمای من .. چشمات بی‌اثر نبودخواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنمباور نمی‌کنم ولی .. انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری ...

بارانی که روزها بالای شهر ایستاده بود عاقبت بارید تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…تکلیفِ رنگ موهات در چشم هام روشن نبود تکلیفِ مهربانی، اندوه، خشم و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم تکلیفِ شمع های روی میز روشن نبود من و تو بارها زمان را در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم...

یا تو زیباتر شدی یا چشام بارونیه .. این قفس بازه ولی قلب من زندونیه من پشیمون می‌کنم جاده رو از رفتنت .. تو نباشی می‌پره عطرتم از پیرهنتمیخوام آروم شم تو نمیذاری .. هر دو بی رحمن عشق و بیزاری همه دنیامو زیر و رو کردم .. تو رو شاید دیر آرزو کردم

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه اندیشه ام اندیشه فرداست وجودم از تمنای تو سرشار است زمان در بستر شب خواب و بیدار است

من دارم میرم فاطمه خانم امری نیست خداحافظ

هیشکی منو دوست نداره

چقدر دیر متوجه می شویم که زندگی یعنی همان روزهایی که زود گذشتن آن را آرزو می کنیم.

خدایا: امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای برای صدا زدن فرشتگان ندارم، امید به توست، پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای دیروزم را ورق بزنی، دوستم داشته باش.