روزی مردی به پیرایشگاه می رود
در موقع پیرایش ،مرد با پیرایشگر بحث های گوناگونی را انجام می دهند
در مورد موضوعات مختلف....
تا اینکه به وجودیت خدا می رسند.
پیرایشگر به مرد می گوید:به نظر من خدا وجود ندارد،اگر داشت این همه بدبختی و بیچارگی وجود نداشت،این همه فقر فحشا وجود نداشت،این همه بی عدالتی...