يكيمون پسر بود.اين كار ماجرا زياد داره.ما كارمون يه چيز ديگه بود.بعدش استاد من و دوستم رو مجبور كرد با اين پسره كه تك بود كار كنيم .كار بقيه تموم شد كار ما تازه شروع شد.تقريبا سه هفته روزي 13ساعت روش كار كرديم.
اون ترجمه تحت اللفظيه.بازي گوي و ميدان
حراست دانشگاه يه دفعه جلوي منو گرفت با كارتم گفت:خانوم فلاني مانتوي شما براي اين محيط كوتاهه ولي چون دختر محجبه اي هستي اسمت يادداشت نميشه:w15:
حجاب فقط به چهار سيخ موييه كه بالاي سرتونه:w44: