گوشـــه ای نشستـــــــه ام
و دویـــــــدن ِ ثانیـــه ها را از مــَـــرز روزهـا و شـب هـا نظــاره می کنـــــــــم
امـــا مــــدت هاست ...
نه دیگــر ایـن اتـــاق کوچک
راضـــیام میکنــد
نه پنجـــــــــرهای که یک وجـــب بیشتــر آسمــــــــــــــان نـدارد
دلــــــم تنگــــــــــ است
بـرای...
امروز دلم دوباره شکست….
از همان جای قبلی…!
کاش میشد آخر اسمت نقطه گذاشت تا دیگر شروع نشوی….
کاش میشد فریاد بزنم… پایان!
دلم خیلی گرفته!….
اینجا نمیتوان به کسی نزدیک شد! آدمها از دور دوست داشتنی ترند!
[IMG]
دخترک رفت ولی زیر لب این را میگفت...:
او یقینا" پی معشوق خودش می آید...!
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه داشت...:
مطمئنم که پشیمان شده برمیگردد...!
عشق...قربانیه مظلوم غرور است هنوز...
[IMG]