نتایح جستجو

  1. نارون آبي

    رضا جون ما يه جشن گرفتيم سهم تورو هم آورديم اخه رفتي [IMG]

    رضا جون ما يه جشن گرفتيم سهم تورو هم آورديم اخه رفتي [IMG]
  2. نارون آبي

    باشه احمد جون

    باشه احمد جون
  3. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    تو را من چشم در راهم شباهنگام که میگیرند در شاخ تلاجن سایه سیاه رنگ سیاهی وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم تو را من چشم در راهم شباهنگام در آن دم که بر جاده دره ها چون مرده مان خفتگانند در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام گرم یاد آوری یا نه من از یادت نمی کاهم
  4. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  5. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  6. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  7. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  8. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  9. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  10. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  11. نارون آبي

    سلام داداش گلم خوبي كم پيدا شدي هر وقت ميام نيستي

    سلام داداش گلم خوبي كم پيدا شدي هر وقت ميام نيستي
  12. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  13. نارون آبي

    علي جون ببين چه گل قشنگي برات فرستادم

    علي جون ببين چه گل قشنگي برات فرستادم
  14. نارون آبي

    [IMG]

    [IMG]
  15. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    ميان ما سرگرداني بيابان هاست. بي چراغي شبها، بستر خاكي غربت ها، فراموشي آتش هاست. ميان ما« هزار و يك شب » جست و جوهاست
  16. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    من از برگريز سرد ستاره ها گذشته ام تا در خط هاي عصياني پيكرت شعله گمشده را بربايم. دستم را به سراسر شب كشيدم، زمزمه نيايش در بيداري انگشتانم تراويد. خوشه فضا را فشردم، قطره هاي ستاره در تاريكي درونم درخشيد. و سرانجام در آهنگ مه آلود نيايش ترا گم كردم
  17. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    تنها در بي چراغي شب ها مي رفتم. دست هايم از ياد مشعل ها تهي شده بود. همه ستاره هايم به تاريكي رفته بود. مشت من ساقه خشك تپش ها را مي فشرد. لحظه ام از طنين ريزش پيوندها پر بود. تنها مي رفتم، ريزش پيوندها پر بود. تنها مي رفتم، مي شنوي؟ تنها. من از شادابي باغ زمرد كودكي براه افتاده بودم...
  18. نارون آبي

    توي گوگل هر چه ميخواي به فارسي تايپ كن برات مياد چي ميخواي؟

    توي گوگل هر چه ميخواي به فارسي تايپ كن برات مياد چي ميخواي؟
  19. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    يك سكوت بر دلم آن روز نشست گفتم اين مرد غزل هاي من است بعد از آن روز دلم خط خطي كرد همين دفتر را شعر مي خواند كه عاشق باشد مثل يك قمري آواز به دست كه سكوتش سرد است خواندمش باز بيا جنس اين فاصله ها دريا نيست تن من زنداني ست در هجوم تن تو
  20. نارون آبي

    مشاعرۀ سنّتی

    تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی از آتش...
بالا