جز بی غمی غمین نکند هیچ کس مرا
در دل غمی که هست همین است و بس مرا
چون خاک پست گشتم و از بخت بد هنوز
بر پای بوس او نه بود دسترس مرا
بودم هوس که کشته شوم زیر تیغ دوست
دردا که او نکشت و کشد این هوس مرا
ان پر شکسته مرغ اسیرم که فصل گل
صیاد غم فکند به کنج قفس مرا
اتش دگر به خرمن جانم چه میزنی؟
ای...