نتایح جستجو

تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند

نه فعلا هیچ خبری نیست.... مشکل سیستم *****ینگ بود فک کنم یه بابای پاشو گذاشته بود رو سیم *****رررررررررررررررررررر

اینجا جهان سوم است و ما محکومیم به تنهایی اینجا جهان سوم است و ما در فراسوی قاب ها و شیشه ها جا مانده ایم در حسرت همه دوست داشتن هایمان میمانیم

سلام.... آخی راحت شدم اینجوری چقد خوبه حلا تو که نیومده رفتیییییییییییییییییییییییییی منم برم چندتا نظر بدم....

من اینجا بس دلم تنگ است و هر سازی که می بینم بدآهنگ است بیا ره توشه برداریم قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

حالا کی اوضاش خوبه..... انشالله که اوضا هممون خوبشه بذار دیگه بیشتر ازین اسپم نکنیم که ....

هیچی ............. چرا اینجور نگا میکنی؟؟؟؟ اهههههههههههه

من این دنیام دست خودمه زیاد کارم به کار خدام ندارم چیریم اگه باشه تو دلیه دخلی به زندگیم نداره..... زندگی جای کم آوردن و التماس کردن از خدا نیست هر کی باید گلیم خودش رو از آب بکشه

باشه ولی کم آوردییییییییییی اون شب فک کردم از (س. خورایی) و گرنه ما با خودیا هیچ کلی نداریم که بندازیم حالا چته؟؟؟؟؟؟

من تو یه خونواده فقیر بزرگ شدم کل عمرم کار کردم از زندگیمم خیلی راضیم. الانم به خیلی ازون چیزای که خواستم رسیدم چون خواستم که بهشون برسم به قول این خواننده سینا ما شور و حال داشتیم اونا نداشتن ..............

حرفایه ته دلی رو جایی نمیگن این حرفا نگفتنین اینا اگه گفته بشن دیگه ته دلی نیستن ..... این حرفا اونجا به خدا نزدیکترند

حالا شده حکایت با ریش تیغ زدن.... خوبه دیگه هم رنگ هم ریشاش شده اینجا اینجوری کمتر به چشم میاد

من که نمیفرستم اما به پیامکایی که برام میفرستن میخندم به پیامکایم که برام میخونن میخندم تا زمانی که دهنایه گشادی برای خندیدن باشن و تا زمانی که گوشایه بلندی برای شنیدن باشن.... اونا میگن اونا میفرستن و انای که میخوان استفادش رو میبرن....

رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن ترک من خراب شبگرد مبتلا کن...

تولد انسان روشن شدن کبریتی است و مرگش خاموشی آن! بنگر در این فاصله چه کردی؟ گرما بخشیدی...!؟ یا سوزاندی...؟!!

اندیشه، تو را اهل اوین خواهد کرد بی شبهه تو را اهل یقین خواهد کرد یک دوره کتاب صدر اسلام بخوان تاریخ تو را خانه نشین خواهد کرد

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو..... گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو....

تا خاک مرا به قالب آمیخته اندبس فتنه که از خاک بر انگيخته اندمن بهتر از اين نمی توانم بودنکز بوته مرا چنين برون ريخته اند

از آمدنم نبود گردون را سود وز رفتن من جاه و جلالش نفزود وز هیچکسی نيز دو گوشم نشنود کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود؟

سلام...