نتایح جستجو

  1. حمید...HaMiD

    http://asemone-bi-setare.blogfa.com/

    http://asemone-bi-setare.blogfa.com/
  2. حمید...HaMiD

    از جدا شدن نوشتی

    کاش عزیز منم دلش برام تنگ می شد فقط رفت خیلی راحت تر از اون چیزی که حتی بتونم فکرشو بکنم گاهی وقتا فکر می کنم من دختر بودم و اون پسر...:cry::cry:
  3. حمید...HaMiD

    سلام ببخشید متوجه پیغامتون نشدم یه چند تا تایپیک که بزنید و تشکر بشه و فعالیتتون توی باشگاه و سر...

    سلام ببخشید متوجه پیغامتون نشدم یه چند تا تایپیک که بزنید و تشکر بشه و فعالیتتون توی باشگاه و سر زدنتون زیاد باشه می شید عضو فعال موفق باشید
  4. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    سلام خواهش می کنم می تونید برش دارید دلم برای اون شهری که ازش اومدم خیلی تنگ شده اگه تونستید حتما فیلم شهر فرشتگان رو ببینید من و یاد روزهای خوبم می ندازه:cry:
  5. حمید...HaMiD

    از جدا شدن نوشتی

    مفهوم این شعر رو تنها این منم که الان دارم با تمام وجودم درکش می کنم:cry::cry::crying2:: از جدا شدن نوشتی رو تن زخمی هر برگ گریه کردم و نوشتم نازنینم یا تو یا مرگ به تو گفتم باورم کن میون اینهمه دیوار تو با خنده ای نوشتی همقفس خدا نگهدار بنویس مهلت موندن یه نفس بود سهم من از همه دنیا یه قفس...
  6. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    مرسی آره می نویسم از اینهمه تنهایی و غمی که دارم:cry: خوشحال میشم شما هم کمکم کنید موفق باشید
  7. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    می دونید سهم من از اون همه عشق که با خودم از همون شهر عاشقا آوردم توی این دنیا چی شد؟؟ یه مشت قرص اعصاب که باید یادم بمونه سر ساعت بخورمشون:cry::cry: کاس می تونستم همون لبخند تصنعی رو هم رو لبام داشته باشم
  8. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    مرسی یه دوستی داشتم که سالها پیش حرفی رو بهم زد در مورد خودم و چقدر خوب امروز معنی حرفشو کاملا درک می کنم فقط می تونم بگم افسوس...
  9. حمید...HaMiD

    یادتونه اولین عشق کی بودین؟

    کاش منم می تونستم دنیا روهمینقدر به شوخی بگیرم:( کاس می شد به اندازه همون گربه روی صندلیتون برای اونی که همه چیزم بود ارزشمند بود فقط ای کاش...
  10. حمید...HaMiD

    یادتونه اولین عشق کی بودین؟

    اره خوب یادمه یه سال و نیم پیش بود عشقم رو دیدم ولی فقط اون عشق من بود و من عشق اون نبودم اولین نامه عاشقانه و نامه های بعدی رو من نوشتم خوب یادمه تک تکشونو اما من هیچ وقت نامه عاشقانه نداشتم:cry: توی عمرم هیچ وقت عشق هیچکی نبودم:cry::cry: ادمین جون یه شکلک گریه درست و حسابی بذار تا شاید مرهم...
  11. حمید...HaMiD

    یادتونه اولین عشق کی بودین؟

    سلام داداشی مرسی تایپیک قشنگیه خوشبحالت راستش به خاطر داشتن یه همچین عشقی بهت حسودیم شد:( خدائیش 21 سال پیش به اینترنت دسترسی داشتی؟؟ مزنه ایران نبودی پس خوشبخت باشی داداش:gol:
  12. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    خواهش می کنم نظر لطفتونه شایدم زندگی خودم رو نوشتم:cry:
  13. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    و خداوند به بنده اش که آرامش یافته بود نگاه کرد. آن شب باران به آرامی می بارید.
  14. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    خداوند نظاره گر بود. دید که گریه های عاشقش دارد عرشش را می لرزاند. خداوند رو به عاشقش کرد و گفت: "ای بنده من من هرگز خُلف وعده نخواهم کرد تو خود رنج قلب شکسته را دیدی و چشیدی می بینی چقدر تلخ است؟؟ حال به من حق می دهی که ایمان بیاوری که چقدر از دل شکستن بدم می آید؟؟ که سخت شدن قلبشان آنها را از...
  15. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    عاشق پشتش خمیده بود تا شده بود خود را به گوشه ای رساند می دانست که با خداوند وعده ای داشت لابلای بغضش همین وعده آرامش می کرد سر بلند کرد و به آسمان نگریست و گفت: "پروردگارا قلبم شکست؛زمان فرا رسید خود را جلال ده" اما تنها صدای رعد و برقی آمد. عاشق منتظر ماند اما جوابی نیامد. دیگر طاقت نیاورد...
  16. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    و روز موعود بالاخره فرا رسید عاشق معشوقش را بدرقه می کرد تا به خانه اش برود تا باز پیش او برگردد چشمانش پر از اشک شده بود چون می دانست چه اتفاقی دارد می افتد خواست گریه اش را بر صورتش آشکار سازد اما دلش نیامد و با دستمالی جلو آن را گرفت خواست التماس کند بغض گلویش را بست خواست بگوید دوستت دارم...
  17. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    روزها می گذشت و عاشق هر روز عاشقتر می شد گرم تر می شد گرمای عشقش در بدنش آشکار بود بدنش آب سرد را داغ می نمود قلبش گرما بخش دستان سرد دخترک بود او همیشه گرم بود و پر حرارت
  18. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    روزها به خوبی می گذشتند و چه سریع می گذشتند. دختر اما شاد نبود غمگین بود و هر روز غمگین تر با خود می گفت: "عشق عاشقم هر روز دارد کمرنگ تر می شود او مرا درک نمی کند و دوستم ندارد" کم کم دخترک تغییر کرد. سرد شد غمگین شد بی احساس شد خشمگین شد دلسرد شد و شک کرد. پشیمان شد گریه کرد فراموش کرد چیزی...
  19. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    و عاشق کلام پروردگارش را گرفت و بر قلب خویش گذاشت و گفت: "پروردگارا در حضور کلامت با تو عهد می بندم تا زمانی مرا زنده نگهدار که معشوقم در کنارم باشد و زمانیکه طردم کرد بگذار آخرین چیزی که می بینم صورت او باشد. من نمی خواهم که تبدیل به حباب شوم. و تو هیچگاه خُلف عهد نمی کنی ای مهربانم" و عاشق از...
  20. حمید...HaMiD

    شهر عاشقان

    این مرتبه خداوند تمام عاشقان را جمع نمود و به آنها گفت: "این بار میخواهم یکی از شما داوطلب شود تا به نزد بنده عزیزم برود. چه کسی از بین شما خواهد رفت؟؟" عاشقی که آینده را دیده بود با خوشحالی و شادمانی جلو آمد و گفت: "پروردگار عزیزم من می خواهم بروم!!" خداوند به چشمان عاشقش نگاه کرد برق شادی در...
بالا