نتایح جستجو

  1. delsey

    تفاوت مدیران در اونور دنیا و اینور دنیا!

    تفاوت مدیران در اونور دنیا و اینور دنیا!اونور دنیا : موفقیت مدیر بر اساس پیشرفت مجموعه تحت مدیریتش سنجیده می‌شود. اینور دنیا : موفقیت مدیر سنجیده نمی‌شود، خود مدیر بودن نشانه موفقیت است. اونور دنیا : مدیران بعضی وقت ها استعفا می‌دهند. اینور دنیا : عشق به خدمت مانع از استعفا می‌شود. اونور دنیا ...
  2. delsey

    بیچاره ترین گربه هه!

  3. delsey

    تشریحِ آناتومی قلبِ دخترا و پسرا !

  4. delsey

    نمای متروی تهران از اون بالا بالاها

    :D:eek::biggrin::D:surprised::smile::mad::(:razz::confused::cry::biggrin:;):eek:
  5. delsey

    تو رو خدا کمک

    با سلام خدمت همه ی دوستان....ممنون که وارد شدید تا کمک کنید... راستش من یه پروژه در مورد فتوالاستیسیته می خوام که با این که کل اینترنت و کل انقلاب و زیر پام گذاشتم و گشتم چیز خاص و قابل توجهی پیدا نکردم...:w10: می خواستم ازتون خواهش کنم اگه کسی در این مورد مطلبی داره برام بذاره یا حتی کتابی می...
  6. delsey

    توالت دو نفره دیده بودی؟

    :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
  7. delsey

    عجب کلاس درس باحالی..

    عجب کلاس درس باحالی.. :mad::razz::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::razz::mad:
  8. delsey

    هیچی پراید نمی شه.....

    هیچی پرایدنمی شه البته سمند رو هم دست کم نگیریم متخصصین امربه علت بی عیب و کامل بودن این دو خودرو فقطاقدام به تغییر فرم چراغ جلو و عقب انها می کنند تا حالا که همیشه ما اینا رو پیش خرید کردیم اونم برای یه سال دیگه حالا برای مقایسه چند تا ماشین خارجی رو هم میزاریم تا بفهمیم هیچی پراید...
  9. delsey

    صحنه غرور آفرین حضور ملیکا

    مليكا بيدار است فكر ميكنيد كه خواب است :biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin::biggrin: واقعا چی با خودشون فکر کردن؟؟؟؟؟؟؟:biggrin::biggrin::biggrin::biggrin:
  10. delsey

    تا به حال دقت کرده اید؟؟؟؟؟

    1. چرا راننده ها زیر بارون دلشون فقط برای زنها می سوزه؟ 2. چرا استادها به دخترها بهتر نمره میدن؟ 3. چرا بارون میاد، ترافیک میشه؟ 4. چرا تو خونه ۴٠متری ال سی دی ۵٢ اینچی میذارن؟ 5. چرا به هرکی مسن تره بیشتر اعتماد می کنن؟ 6. چرا از در که میخوان رد بشن تعارف میکنن ولی سر...
  11. delsey

    زرنگی نزد ایرانیان هست و بس

    سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن...
  12. delsey

    نجات از جهنم

    مردي در جهنم بود كه فرشته اي براي كمك به او آمدو گفت من تورا نجات مي دهم براي اينكه تو روزي كاري نيك انجام داده اي فكركن ببين آن را به خاطر مي آوري يا نه؟ او فكر كرد و به يادش آمد كه روزي در راهي كه می رفت عنكبوتي را ديد امابراي آنكه او را له نكند راهش را كج كرد و از سمت ديگري عبور كرد فرشته...
  13. delsey

    شایستگی پذیرش

    دو مرد در کنار درياچه اي مشغول ماهيگيري بودند . يکي از آنها ماهيگير با تجربه و ماهري بود اما ديگري ماهيگيري نمي دانست . هر بار که مرد با تجربه يک ماهي بزرگ مي گرفت ، آنرا در ظرف يخي که در کنار دستش بود مي انداخت تا ماهي ها تازه بمانند ، اما ديگري به محض گرفتن يک ماهي بزرگ آنرا به دريا پرتاب مي...
  14. delsey

    آنتی ویروس ..... (دیدنی) خیلی باحاله

    بدون شرح...
  15. delsey

    همیشه مثل مداد باش...

    داستان مداد پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه اي مي نوشت . بالاخره پرسيد : - ماجراي کارهاي خودمان را مي نويسيد ؟ درباره ي من مي نويسيد ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشيد و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ي تو مي نويسم اما مهم تر از نوشته هايم مدادي است که با آن مي نويسم . مي خواهم وقتي...
  16. delsey

    خواب غیر مجاز

    چيه! نكنه فكر كردي ميتوني خواب غير مجاز ببيني
  17. delsey

    علاف ترین آدم ها ی دنیا.....

    یکی به من بگه علاف تر از این دو تا تو این دنیا پیدا می شه؟؟؟
  18. delsey

    دلیل قانع کننده.....

    مرد میانسالی وارد فروشگاه اتومبیل شد. BMW آخرین مدلی را دیده و پسندیده بود؛ پس وجه را پرداخت و سوار بر اتومبیل تندروی خود شد و از فروشگاه بیرون آمد. قدری راند و از شتاب اتومبیل لذّت برد. وارد بزرگراه شد و قدری بر سرعت اتومبیل افزود. کروکی اتومبیل را پایین داد تا باد به صورتش بخورد و لذّت بیشتری...
  19. delsey

    من بی حیا نیستم....

    روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید،...
بالا