نتایح جستجو

حکایت رفاقت من با تو حکایت "قهوه" ایست که امروز با یاد تو تلخ تلخ نوشیدم ... که با هر جرعه بسیار اندیشیدم... که این طعم را دوست دارم یا نه؟ و آنقدر گیر کردم بین دوست داشتن و نداشتن... که انتظار تمام شدنش را نداشتم... تمام که شد فهمیدم .. باز هم قهوه می خوام... حتی تلخ تلخ!!!

اندوه بزرگیست،زمانی که نباشی...!

لب های تو روزهای قرمز تقویم منند! برای بوسیدنشان باید همه چیز را تعطیل کرد! "محسن حسینخانی"

اسپاگتــی! . .

کجای زندگی تیر خورده ایم که تنها مرگ پایان درد ماست؟ !!!!!

تسبیح می سازم از اسم زیبایت هر صبح نام تو را صدبار می بوسم... "سیدعلی میرافضلی" . . پ.ن:مــادرم...

در تبِ تابستونیِ شهریور ماه،کنار یه دوست،یه همنشین ساده، چقدر آب هندونه خُنَک می چسبه!!:gol: آب هندوانه+کمی عسل+کمی آب لیمو ترش تازه و کمی گُلاب...:smile:

هیچ وقت همه چیز درست نمی شود؛ چون توقعات ما بیشتر می شود، و تغییر می کند. هیچ قله ای آخرین قله نیست. رسیدن، غم انگیز است. راه بهتر از منزلگاه است. برویم بی آنکه به رسیدن بیندیشیم؛ اما واقعا برویم .

تـــو نیستی... تـــو نیستی... تو نیستی که ببینی چگونه در هوای تو پر می زنم. کلمات نابینا بر کاغذهای سفید دست می سایند و گرد نام تو جمع می شوند ثانیه های مُتمرّد به زخم عقربه ها فرو می ریزند و نام تو را تکرار می کنند تو نیستی که ببینی چگونه پیلهء سنگ می شکافد و پروانهء مجروح با بال شکسته ابریشم...

می روی و من پشت سرت آب نمی ریزم وقتی هوای رفتن داری دریا را هم به پایت بریزم برنمی گردی "نسترن وثوقی"

سنگی بگذار بر کلمات من چراغی روشن کن دانستم بی واژه تو را دوست دارم. "محمد شمس لنگرودی" از کتاب: حکایت دریاست زندگی (گزینه اشعار) مجموعه: لب خوانی های قزل آلای من

عادت کرده ام به سکوت عادت کرده ام به سکوت باد لاى موهایت مى پیچد موهایت موج بر مى دارد و در کرانه اى دوردست اسب هاى ترکمن رم مى کنند! چشم هاى تو ارتباطِ مستقیمِ باد و باران است چشم هاى تو پیامبر باغچه و ناودان است چشم هاى تو معجزه چشم های تو ابر چشم های تو.. آه اى معشوق! عادت کرده ام به...

چه دریاچه ای بود نگاهت و من نمی دانستم تا کجاها همراه خنده ات در آن پارو خواهم زد. "بیژن جلالی"

:gol:[IMG]:gol:

تو مرا به عصر حجر برمی گردانی زمانی که آدم چای را با خنده حوا شیرین می کرد. "احسان پرسا"

سعی‌ کن آنقدر کامل باشی‌ که بزرگترین تنبیه تو برای دیگران، گرفتن خودت از آنها باشد. "پائولو کوئلیو"

جز نقش تو در نظر نیامد ما را جز کوی تو رهگذر نیامد ما را خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت حقا که به چشم در نیامد ما را "حافظ"

گناهانم را دوست دارم! بیشتر از تمام کار های خوبی که کرده ام، می دانی چرا؟ آنها واقعی ترین انتخاب های من هستند. "سید علی صالحی"

عطر نارنج! عطر نارنج! آخرین بار که داشتی تنت را به من شیرفهم می‌کردی فهمیدم پرواز دست‌نیافتنی نیست پرنده‌ام را بغل کردم و در عطر نارنج‌هات شناور شدم. "عباس معروفی"

اگه پیچوند تو بیشتر بچزووونش! : )))))