یه بار اول دبستان که بودم من و یه دختره دیگه یه سواله ریاضی رو نتونستیم حل کنیم معلممون گفت باید زنگ که خورد شما بمونید تو کلاس و نرید خونه باهاتون کار دارم زنگ خورد ما نشستیم تو کلاس بعد رفت تو دفتر ما فکر کردیم رفت به ناظممون بگه من از ترسم یواشکی فرار کردم اومدم خونه.فرداش اصلا نپرسید که چرا رفتی