یکی از فانتزی هام
رفتم چای بگیرم تو پارک دانشگاه نشستیم
+ انـــــیس تو چ_ زشــتی
_ میــدونَم
+ دیـــووونه
:دـــی
+ دلت بـرام تنگ شده بود
_ من دلــم گشاده
همچین اخم هاش رفت تو هم
به درخت های طرف آمفی تئاتر نگاه میکنه
: چای رو بده بخوریم
بیفرما آقو
+ چای_ دآرچینی :|
_ من :)
+ این دفه...