نتایح جستجو

ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق برو ای خواجه ی عاقل هنری بهتر از این

سلام نیوشا جان من چقدر دیر رسیدم:cry: اما مهم اینه که اومدم:w02: 1.منو دوست داری؟ 2.به نظرت من گناه ندارم اینهمه صفحه رو بخونم تا بفهمم سوالام تکراریه یا نه؟:w06: 3.زیباترین ها گل کتاب موسیقی تفریح 4.چرا معماری؟ 5.معمار مورد علاقه 6.گرسنه نیستی؟

یا رب آن آهوی مشکین به ختن باز رسان وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

سوال سختیه....در مواردی بهتر شدم....در مواردی هم هنوز درجا می زنم در ضمن عبادت همه قبول التماس دعا:gol:

دیشب تمام آسمان را سند زدم سیاره و ستاره ها از آن تو من نیز سهم خودم را گرفته ام یک ماه کوچک محتاج نور...

دیگر مترس از شب تاریک بی کسی خورشید عشق تا ابدیت برای ماست شب خوش:gol:

دلم شکست به جان شما نفهمیدند یکی دو بار نه,بارها نفهمیدند

من آمدم که عشق بپاشی به صورتم بی حرف بی سوال فقط باورم کنی

دل پاییز ندارد غم جانکاه مرا رفتنی ام اگر باز کنب راه مرا

هر که را مشک نصیحت سود نیست لاجرم با بوی بد خو کردنیست

حاضر جوابی حافظ شیرازی : امیر تیمور گوگانی وقتی حاکم شیراز بود بر اهالی آن مالیاتی مقرر داشت که بپردازند . روزی حافظ به نزد امیر رفت واظهار نداری کرد .امیر گفت کسی که مدعی است : اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هندیش بخشم سمرقند وبخارا را این بخشندگی با آن اظهار...

سلام آسمان جان عزیزم اون طوری که خداپرست در توضیحاتش گفته فکر می کنم بشه از اشکالات ویرایشی دوستان چشم پوشی کرد

دل من گرفته زین جا هوس سفر نداری ز غبار این بیابان

سلام دومان جان با محبتت همیشه منو شرمنده کردی ولی عجیبه از خودتون پستی در دفترچه خاطرات ندیدم....

عضو شماره ی 52 1.نام: ملیحه 2. تاریخ تولد:مهر 66 در واقعیت و در شناسنامه 12 شهریور 3.گرگان 4.مهر که بیاد میرم ترم 5 کارشناسی 5.تا اون جا که یادم میاد فکر کنم برای تحقیق معماری جهان بود که چند دفعه با این سایت مواجهه شدم و آخر هم نتونستم مقاومت کنم و عضو شدم...الان هم از اینکه در کنار...

قاطری دیدم بارش انشا اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو

بسر غیر ته سودائی ندیدم بدل جز ته تمنائی ندیدم خداوندا که در بازار عشقت بجز خون هیچ کالائی ندیدم باباطاهر

تو می خوای زیادی عاشقت بشم تو می خوای پاییز که شد بیای پیشم

جالبه اینو بگم محققین دلیل طول عمر زنان نسبت به مردان رو در گریه کردن زنان می دونن;)

سلطان با تعجب پرسید:چرا این تقاضا را می کنی؟ و غریبه ماجرای عجیب خود را چنین بیان کرد:شما مرا نمی شناسید اما من شما را به خوبی می شناسم.من دشمن شماره یک شما هستم در یکی از جنگها شما پسر مر کشتید و تمام اموال مرا به غنیمت گرفتید. وقتی فهمیدم قصد دارید به دیدن حکیم بروید.تصمیم گرفتم شما را...