چقدر بی احساس
روی خاکسترهای آرزوهایم راه می روم
و چه پر ابهت است نگاه لاشخورها
به بقایای من و تو!
نقاب سیاهم را برنمیدارم
می خواهم در تاریکی باشم
آهای شماهایی که برای دیدن
اشک های من آمده اید
دیگر چیزی برای تماشا نیست.
نمی خواهم حتی پشت سرم را نگاه کنم
نمی خواهم ببینم که
کرکس ها چه با بی رحمی
من...