گمشده
بعد از ان دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاقل گشته ام
گوییا «او»مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام
هر دو از آیینه می پرسم ملول
چیستم دیگر,بچشمت چیستم
لیک در آیینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم
همچو آن رقاصه ی هندو بناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد...