نتایح جستجو

سلام بچه ها به نظر من هر کی میخواد ببینه که عشقش خاص هستش یا بوده ، باید ببینه رابطه اش با خدا چیچوری شده!;) من اینایی که گفتم با چشمای خودم دیدم یکی رو که به عشقش رسید اما بعدش به عشق الهی رسید:redface:. و یکی که عشقشو از دست داد و فهمید عاشقتر از خدا وجود نداره.:heart:

سلام خوبی! ممنون از تذکر بجاتون ، حتما دعام کن:smile:

سلام عزیزم مرسی دستت درد نکنه:w27: خیلی خیلی زیبا بود واقعا خوشحالم کردین:gol:

سلام متاسفانه به این زبانها آشنا نیستم ولی میخوام شروع کنم بخونمشون و خیلی از بچه ها برای c#.net کتاب مهندس هاشمیان رو پیشنهاد می کنند. موفق باشید:gol:

سلام خوبین! من ترم 3 نرم افزار کامپیوتر هستم. موفق باشید:gol:

سلام خوش آمدین آقای منصوری:)

لطفا نام کاربری منو به zahra_1365 عوض کنید

در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آن ها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف جلوى کلاس روى صندلى لم...

روزى زنى نزد شيوانا استاد معرفت آمد و به او گفت که همسرش نسبت به او و فرزندانش بى تفاوت شده است و او مى ترسد که نکند مرد زندگى اش دلش را به کس ديگرى سپرده باشد. شيوانا از زن پرسيد:" آيا مرد نگران سلامتى او و بچه هايش هست و برايشان غذا و مسکن و امکانات رفاهى را فراهم مى کند؟! " زن پاسخ داد: "آرى...

سارا هشت ساله بود که از صحبت پدر و مادرش فهميد برادر کوچکش سخت مريض است و پولى هم براى مداواى آن ندارند. پدر به تازگى کارش را از دست داده بود و نمى توانست هزينه جراحى پر خرج برادرش را بپردازد. سارا شنيد که پدر آهسته به مادر گفت:"فقط معجزه مى تواند پسرمان را نجات دهد." سارا با ناراحتى به اتاقش...

سلام نه دوستی بد نیست! ولی به نظرم هرکی بهتره با هم جنس خودش;) موفق باشید:gol:

خجالت نکشید خجالت نکشید وقتي سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختري بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشي" صدا مي کرد . به موهاي مواج و زيباي اون خيره شده بودم و آرزو مي کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهي به اين مساله نميکرد . آخر کلاس پيش من اومد و جزوه جلسه پيش رو...

چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيند . چيزها آنطور که ديده مي شوند به نظر نمي آيند . روزي روزگاري دو فرشته کوچک در سفر بودند . يک شب به منزل فردي ثروتمند رسيدند و از صاحبخانه اجازه خواستند تا شب را در آنجا سپري کنند . آن خانواده بسيار بي ادبانه برخورد کردند و اجازه نداند تا آن دو فرشته...

سلام مگه شما هم دندی ای هستین؟:que: برای چی میخوایی منو ببینی؟ نکنه منو میشناسین؟;)

سلام لطفاً ، اسم کاربری من رو به zahra1365 تغییر بدید.

سلام خوبین؟ نیستین آقای اجاقلو؟

:eek::cry::crying::crying2:

خواهش میکنم قابل شما رو نداره

ای که دور از منی و در یاد منی ..... باخبر باش که دنیای منی .......شادیت شادیِ من ، غمِ تو غم من:gol: ترا بس منتظر ماندم ، اوتاندی لحظله لر سنن بدان دوستت دارم ، اینان بو یاشلی گوزلردن سفر از تو گذر از تو ، فقط یول گوزلمک منن بدان با یک نگاه تو ، اوچاردی غصه لر منن:crying2:

سلام معصوم جوون خوبی عزیز؟ خوش اومدی کجا بودی خانوم خانوما ! ممنون از مطالبت واقعاً خوب بودن:)