گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ...
حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن:
ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ... حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن: ناگهان چقدر زود دير مي شود؛
گفت: فرار كن
گفتم: مگه تو، ترس داري؟
گفت: از من نه، از عادت به من
او گفت و رفت ... حالا با تمام وجودم معني اين جمله رو درك مي كنم
كه چرا ميگن: ناگهان چقدر زود دير مي شود؛