رو به سوي جاري تاريخ مي رفتم كه آزادي از قيد و بند زمان موجب شد تا فرياد كنم،
وقتي قلم از زبان تو مي نويسد، خواب را چگونه بايد تفسيركرد؟
كوه سر خورده اي، سرد و سنگين، پاسخ گفت:
من نيز درپي اين سؤال چنان آتش گرفتم كه كسي راز خلقتم نفهميد.
گفتم: ولي اين فرهاد بود كه مرد!
گفت: آنقدر ناله اش...
اي كه جامه ابراهيم بر تن كرده اي،اينها تورا به اسماعيل پرستي مي كشند تا خود بر تو چيره باشند، سرترا به بند آرند، جيبت را خالي كنند و عقلت را فلج سازند و به سياهي كشانند! دكترشريعتي.