'گفتگو...
'گفتگو...
بر در و ديوار شهر همه بنوشته از رسوايي ماست ! ...
به هر کس نام من گويي
ز هر کس قصه ام جويي
سري جنباند و گويد :
ولش کن مرد بدنامي است !...
که او آتش پرست و رفيق باده و دشمن به دين است
حديث او همه رنگ است
حديث او همه ...
.
.
.
*حديث من همه درد است
حديث من همه رنج...