میدونی دیگه هیچی تو این روزا شادم نمیکنه، هر سال ذوق عید و داشتم، بوی بهار و دوست داشتم، به عشق اینکه تولدم روز شماری میکرد، سعی میکردم بعضی وسایلمون نو کنم،
هیجان، هیجان ....................
دیشب که داشتم پیاده روی میکردم دیدم نه ذوقی، نه هیجانی، نه حرکتی، اصلا اصلا ......
اینقدر کسل و بی...